وقتی شش ساله بودم، من و مادرم با بالون هوای گرم سوار شدیم. در روستایی انتاریو بود، جایی که من بزرگ شدم، و او در یک قرعه کشی محلی برنده بالون سواری به عنوان جایزه شده بود. من پریدم و جیغ زدم و شگفت زده شدم و وقتی بلند شدیم کارهای دیگر پسر جوان را انجام دادم، هر چند وقتی در هوا بودیم، مادرم به من می گوید، موجی از آرامش به راه افتاد. به‌عنوان کسی که هرگز خارج از ست‌های تاب و ترامپولین در هوا نرفته‌ام، این منظره، دست‌کم، فریبنده بود. فرقی نمی‌کرد که آنچه ما به آن از تحقیر نگاه می‌کردیم، حومه شهر پورت پری بود. مهم این بود که شناور بودیم، آن حالت حرکتی نادر که معمولاً مختص مرغ مگس خوار و کیسه های پلاستیکی بود، و من مسحور شدم.

بالون های هوای گرم هنگام طلوع خورشید در کاپادوکیه، ترکیه به آسمان برمی خیزند. عکس: AP Photo/Emrah Gurel

ارتباطم را با آن احساس افسون بالا از دست دادم تا این هفته، زمانی که من و یکی از دوستان قدیمی دانشگاه مدیپول از استانبول به کاپادوکیه، پایتخت بادکنک‌آمیز اروپا و فراتر از آن سفر کردیم. عصر بود که به هتل خود، Artemis Cave Suites رسیدیم، که مستقیماً در یک تپه بزرگ از توف آتشفشانی ساخته شده است. اولین سفارش ما ترتیب دادن بالون سواری برای صبح روز بعد، هدف اصلی سفرمان بود. با این حال به زودی مشخص شد که ممکن است این امکان پذیر نباشد، که ما خیلی دیر رسیده بودیم و همه جاها پر شده بود. پس از همه اینها، خورشید مدتها غروب کرده بود و شب کاملاً فرا رسیده بود. اما مدیر هتل آرتمیس، فاتح، به ما گفت که می‌توانیم کارها را به دست او بسپاریم. او قول داد فردای آن روز ما را به هوا خواهد برد.
من متوجه نشدم که فاتح به معنای واقعی کلمه آن را معنی کرده است. پس از یک وانت ساعت 5 صبح و صرف صبحانه سریع، کاروان ما ما را به محل پرتاب رساند، جایی که، ببین، فاتح در حال مهار بود. او با دیدن ما پوزخندی زد و توضیح داد که خلبان ما برای این سفر خواهد بود. او گفت: «من تنها خلبان در کاپادوکیه با گواهینامه بین المللی هستم. در واقع، او در هفت سال گذشته شش روز در هفته بالن را هدایت می کرد. او تازه از پرواز بر فراز سرنگتی بازگشته بود.

Artemis Cave Suites مستقیماً در یک تپه بزرگ از توف آتشفشانی ساخته شده است.
سوئیت های غار آرتمیس
اگر برخاستن با هواپیمای تجاری با بارندگی است، بلند شدن با بالون مه خوبی است. فقط ده پا بالاتر از زمین بودیم که فهمیدم حتی حرکت کرده ایم. در اطراف ما، در هر جهت، بادکنک های دور و نزدیک با برق های پروپان روشن می شوند. در مقابل تاریکی قبل از سحر، آنها لامپ های غول پیکر بودند، کل آسمانی از ایده های خوب. در یک نقطه، یک جیغ خاکستری بزرگ درست از کنار بالن ما عبور کرد، بال‌هایش به آرامی تکان خوردند. هرگز قبلاً اینقدر با دوستان پردارمان احساس ارتباط نداشتم.
وقتی از فاتح پرسیدم که آیا شاهد تصادف بالن بوده است، او با قاطعیت پاسخ داد: "یک بار." مسلماً، فاتح با شش پرواز در هفته، حدود دو هزار سفر در طول کار خود داشته است، بنابراین با پرواز صد و پنجاه بالون در هر روز، این میزان تصادف یک در سیصد هزار – شش سیگما است. با توجه به حرکات آکروباتیک فاتح و سایر خلبانان نمایش داده شده، شگفت آور است که نرخ تصادف بالاتر نیست. در اواسط راه، او ما را به فاصله شش فوتی از مناره‌های صخره‌ای پایین پایین آورد. وقتی زمان فرود آمد، او یک تریلر خالی را در یک میدان دور دید، بالون را به سمت آن هدایت کرد و کاملاً روی آن فرود آمد، با اینچ که در دو طرف باقی مانده بود. دوستم وقتی فاتح صحبت می کرد قهقهه زد. او زمزمه کرد: "او رویایی است."

صخره‌های بلند و باریک بیشمار کاپادوکیا در زبان عامیانه به دودکش‌های پری معروف هستند. عکس:… [+] AP Photo/Courtney Bonnell

تا ساعت 9 صبح به هتل برگشتیم، اگرچه همه آنقدر آماده نبودند که آسمان را ترک کنند. همانطور که ما از صبحانه خود لذت می بردیم – یک غذای فوق العاده ترکی که شامل پنج نوع زیتون و پنیر، پنکیک و سوچوک تند (سوسیس)، زردآلو خشک و خربزه تازه بود – ده ها بادکنک همچنان بالای سرمان پرواز می کردند. از تراس غرق آفتاب، و بعداً از کابانای سرسبز، ما با حیرت تماشا کردیم که آنها نمایشی ناخواسته به ما دادند.
بالا بودن در بالون تجربه ای دشوار برای توصیف است. به یکباره اوج می گیرید و می پرید و می روید و آویزان می شوید، یک پیروت زیبا در سرزمینی دور. شما می توانید تعداد زیادی عکس بگیرید، اما هیچ عکسی نمی تواند کل تجربه را ثبت کند، همانطور که هیچ ضبطی نمی تواند یک ارکستر را تکرار کند. به یک معنا، عکس‌ها دقیقاً مانند خود بادکنک‌ها هستند – برای یک لحظه روشن می‌شوند، اگرچه در نهایت باعث می‌شوند شما بیشتر بخواهید. من و مادرم فقط یک عکس از پرواز دو دهه پیش خود داریم: ما دو نفر، او می خندید و من در حال چروکیدن، کنار بالون نیمه باد شده خود ایستاده بودیم. من هرگز کاپادوکیه را فراموش نمی کنم. اما من هرگز آن پرواز افتتاحیه را فراموش نمی کنم.
من را در توییتر دنبال کنید. وب سایت من را بررسی کنید. اسقف جردن

* استانداردهای تحریریه چاپ
* چاپ مجدد و مجوزها

توسط spideh