سالهای دهه ۱۹۷۰ سندروم «کاروشی» به دایرهواژگان حوزه پزشکی وارد شد، اصطلاحی که در زبان ژاپنی به مرگهای ناشی از فعالیت شغلی زیاد اطلاق میشود. این سندرم سالانه آدمهای زیادی را در مشاغل مختلف به کام مرگ میکشاند و بیش از همه به سراغ کسانی میرود که بهشدت در معرض عوامل زیانآور و بیماریزای محیط کار قرار دارند. پرواضح است که با توجه به استرس شغلی، ساعت کاری بالا و تراکم بیماران، کمبود تعطیلی و مرخصی؛ سندروم کاروشی در میان جامعه پرستاری بیش از سایر گروههای شغلی رایج است.
مرگهای موسوم به این سندروم بهطورمعمول در خواب و براثر سکتههای مغزی و قلبی روی میدهد و گویا پساز ژاپن، کرهجنوبی و چین، حالا در میان ایرانیها و بهویژه پرستاران شایع شده است. شیوع این مرگهای ناگهانی در صورتی قابل تشخیص است که یک پرستار دستکم ۱۶۰ساعت در ماه یا در سه ماه متوالی هر ماه ۱۰۰ساعت اضافهکار داشته باشد و در حال حاضر با توجه به کمبود نیرو در بیمارستانهای کشور بهویژه بیمارستانهای دولتی، پرستاران بهاجبار در ماه بیش از ۱۰۰ و حتی ۱۷۰ ساعت اضافهکار دارند. از سوی دیگر آنان پس از شیوع کرونا به مدت سه سال متوالی، با وضعیت بغرنج و طاقتفرسایی دستبهگریبان بودند، در آن ایام بیمارستانها مملو از بیمارانی با علائم شدید تنفسی بود و با طولانی شدن وضعیت قرمز بهویژه در پیکهای چهارم و پنجم، مراکز بهداشتی و درمانی نیاز قابلتوجهی به نیروی پرستاری داشتند اما کسری نیرو و مشکلات ناشی از آن، باعث شد پرستاران موجود با ساعت کاری بیشتر تمامی شیفتها را پوشش دهند و در همان دوران نتایج مطالعات نشان داد پرستاران درجاتی از افسردگی و اضطراب را تجربه میکنند. پس از پایان یافتن آن روزهای تلخ همچنان استرس شغلی، کمبود نیروی انسانی و تنگنای معیشتی ادامهدارد و برخی پرستاران علیرغم «حضور در شیفتهای طولانی»، «رسیدگی به بیماران خارج از ظرفیت و توان خود» و «اضافه کار اجباری»، به اشتغال موازی در بخش خصوصی و یا ارائه خدماتی مانند زیبایی هم روی آوردهاند، بنابراین چندان عجیب نیست که آنان خسته و بیانگیزه باشند و یا خطر ابتلا به سندروم کاروشی جانشان را تهدید کند.
اردیبهشتماه امسال بود که دبیرکل خانه پرستار اعلام کرد: «در یکماه گذشته سه نفر از پرستاران ما در خواب فوت کردهاند و دلیل فوتشان سندروم کاروشی و مرگ بر اثر کار زیاد بوده است». پیشتر یک مسئول سازمان نظام پرستاری مرگ هفده پرستار بر اثر خستگی مفرط مزمن در سالهای گذشته را تأیید کرده بود.
سفید پوشان؛ نیروی کار ارزان!
افزایش حجم کار و دغدغه معاش، پرستاران در سراسر کشور را آسیبپذیر کرده و این درحالی است که تعداد پرستاران با توجه به برآورد دبیرکل خانه پرستار یک دهم استاندارد اروپا و یک پنجم کشورهایی مانند آذربایجان و گرجستان است. بر اساس آمارهای وزارت بهداشت و درمان، در بسیاری از شهرها به ازای هر تخت بیمارستانی تنها ۰/۹ پرستار در طول ۲۴ ساعت وجود دارد که نشان میدهد با میانگین جهانی ۲/۵ پرستار برای هر تخت بیمارستانی، فاصله چشمگیری دارد و به این ترتیب علاوه بر فشارهای معمول شغلی، پرستاران مجبور به حضور در شیفتهای طولانی هستند و بیتوجهی به سلامت جسمی و روانی در کنار سوءاستفاده از آنان بهعنوان نیروی کار ارزان، فشار بسیاری بر آنها وارد میآورد.
فرسودگی شغلی، زمینهساز سندروم کاروشی
محمد شریفی مقدم، دبیرکل خانه پرستار دراینباره عنوان میکند: «وقتی دستمزد پرستاران پایین است، آنها مجبورند در کنار خستگی از کار زیاد، شغل دیگری هم داشته باشند و این مسئله سبب شده کیفیت خدمات پرستاری تنزل کرده و بیماران و دریافتکنندگان خدمات متوجه بیشترین آسیب دراینبین باشند؛ موضوعی که زمینهساز سندروم کاروشی است. از سویی ارتباط مداوم با اندوه و آلام بیماران و خانوادههای آنها، پرستاران را مستعد ابتلا به امراض مرتبط با استرس میکند. از دیگر سو پرستاران درخطر تماس با انواع ویروسها و باکتریها قرار دارند و شبکاری به برهم ریختن متابولیسم بدن میانجامد و بسیار خطرناک است. سیستم متابلولیسم برای احیای خود در طول شبانهروز، نیاز به استراحت بدن در شب دارد درحالیکه پرستار شبکار خواب کافی ندارد و باید بر بالین بیماران حاضر شود؛ بهویژه بیمارانی که حالشان وخیم است. ازاینرو اغلب پرستاران امروز خسته و فرسوده شدهاند و مهمترین عامل خستگی، کاهش تعداد پرستار در کشور به ازای تختهای بیمارستانی و حضور در شیفتهای طولانی است. کافی نبودن دستمزد نیز فشاری مضاعف را بر ذهن و جسم پرستاران تحمیل کرده است و باوجود خستگی مجبور به پذیرش شیفتهای اضافه در کنار اشتغال جانبی شدهاند، این موضوع به فرسایش جسمی و روانی آنها دامن زده و مرگهای ناشی از خستگی یا اصطلاحا کاروشی در کمین آنهاست.»
دبیرکل خانه پرستار بیان میکند: «پرستاران بهعنوان نیروی کار ارزان از نابرابریها به تنگ آمده و دستکم باید حقوق بدیهی خود را دریافت کنند. دستمزدهای ناچیز، قراردادهای کوتاهمدت، فقدان نیروی کار کافی و فشار شغلی غیرقابلتحمل، ساعات کار طولانی، اضافهکار اجباری با دستمزد ناچیز ۲۰ هزارتومانی، فقدان مزایای رفاهی و مناسبتی، فقدان تعطیلات موسمی، عدم تسویهحساب معوقات مالی و غیره همگی ثمره نابرابری در نظام سلامت است و این تبعیض به خُردترین سطوح نظام سلامت سرایت کرده است. تا پیش از اجرایی شدن «طرح تحول سلامت» در سال ۱۳۹۳ عمق و دامنه تبعیض تا به این میزان گسترده نبود اما در سالهای گذشته، فشار کاری و ناامیدی از وضعیت فعلی تشدید شده و وزارت بهداشت در دولت گذشته با وجود وعده وزیر مبنی بر استخدام دستکم ۲۰ هزار پرستار، حتی یک مورد استخدامی نداشت، این در حالی است که به گفته مسئولین با کمبود بیش از ۱۰۰ هزار پرستار در ایران روبهرو هستیم. با توجه به چنین شرایطی، سرخوردگی پرستاران افزایش یافته و سندروم کاروشی جان آنان را تهدید میکند.»
موضوع ارتقای حقوق و دستمزد پرستاران با توجه به عدم تطابق با زحمات آنان و ناچیز بودن در مقایسه با دستمزد برخی دیگر از ارائهدهندگان خدمات سلامت، همواره یکی از مطالبات پرستاران بوده است. در همین رابطه قانون «تعرفه گذاری خدمات پرستاری» سال ۱۳۸۶ به تصویب مجلس شورای اسلامی رسید. دبیرکل خانه پرستار دراینباره به «رسانهها» میگوید: «تعرفهگذاری از نظر ما اجرایی نشده و آنچه مدعی اجرای آن بودند ماکتی از قانون است که موجب نارضایتی پرستاران شده است. هدف از تصویب قانون تعرفهگذاری خدمات پرستاری این بود که اختلاف دریافتی میان پزشکان و پرستاران را کمکنند، همواره نیز مسئولان ارشد کشور، سران قوا و حتی رهبر انقلاب تأکید داشتهاند که این قانون باید اجرا شود اما برای اجرای این قانون مشکل داریم و رقمی که باید با اجرای این قانون به دریافتی پرستاران اضافه میشد، اضافه نشده است. وزارت بهداشت و درمان دولت چهاردهم نباید نسبت به مطالبات پرستاران منفعل عمل کرده و کمبود نیروی انسانی در بیمارستانها و مراکز درمانی را نادیده بگیرد. اگر این مشکلات از سوی وزارتخانه جدی گرفته شود، حداقل میتوان شرایطی را فراهم کرد که پرستاران برای ادامه کار انگیزه داشته باشند. از پرستاران خدمات ۱۰۰ میلیونی انتظار دارند اما درنهایت ۱۵ تا ۲۰ میلیون تومان به آنها پرداخت میکنند، البته رفتاری هم که با پرستار میشود مناسب با حقوقی که پرداخت میکنند نیست و همین مسئله باعث افزایش نارضایتیها و بروز امراض متعدد و مرگهای ناگهانی میشود.»
عدم قدرت اجرایی پرستاران، مانع اجرای صحیح تعرفه گذاری
«حسین پوپ»، نایبرئیس شورای عالی نظام پرستاری نیز در گفتوگو با رسانهها، «عدم اجرای تعرفه» خدمات پرستاری به بهانه کمبود بودجه را فرار از مسئولیت و ارج قائل نشدن به زحمات پرستار میداند.
او که در دهمین سال تصویب این قانون سخن گفته، معتقد است: «وقتی منتفعان قانون، هیچ قدرت اجرایی، در اجرای آن ندارند، چطور میتوانند مانع تفکر تمامیتخواه وزارت بهداشت شوند. قدرت اجتماعی پرستاران بیرقیب است ولی، بهدلیل اخلاقمداری و حضور بین مردم و بیماران بهخود اجازه نمیدهند خدشهای به حوزه سلامت وارد شود. ولی سهمخواهی مضاعف مجریان و عدم قدرت اجرایی پرستاران مانع اجرای درست قانون است.» او درباره «اثرات مطلوب اجرای تعرفهگذاری» میگوید:«با اجرای قانون، پرستاران نتیجه خدمات خود را شفاف دریافت میکنند. در حال حاضر پزشکان بابت خدماتی که میدهند، سهمشان بهوضوح مشخص است. چرا پرستار نباید تعرفه داشته باشد و سهم ببرد. این در تضاد با عدالت است. چرا مراقبت و اقداماتی که پرستاران انجام میدهند، باید بهنام گروه دیگری ثبت و درصد اندکی از آن بین کارکنان نظام سلامت توزیع شود. قانون تعرفه باید به نحو عادلانه اجرایی شود. چنانچه قانون تعرفه گذاری بهدرستی اجرایی و محاسبات آن مانند سایر گروههای درمانی صورت بگیرد، حداقل معادل یک حقوق به دریافتی پرستاران اضافه میشود.»
اجرای غلط تعرفهگذاری و جایگاه ازدسترفته پرستاران
« تا پیش از سال ۱۳۷۴ وزارت بهداشت و درمان، حقوق اعضای کادر درمان اعم از پزشک و پرستار را بر اساس حقوق ثابت پرداخت میکرد. اما از سال ۱۳۷۴، برنامههای خصوصیسازی با حمایت دولت و جامعه پزشکی آغاز شد و با الگوبرداری از نظام تعرفه گذاری خدمات بهداشت و درمان در ایالت کالیفرنیای آمریکا، تعرفههایی برای تقسیمبندی خدمات و پرداختیها تعیین شد. این تعرفهها هرسال نیز افزایش قیمت داشت. همزمان با تعرفهگذاری قیمت خدمات پزشکی، طرح خودگردانی بیمارستانها با محوریت پزشکان هم قدرت آنها را افزایش داد و روابط نابرابر بین پزشکان و پرستاران را تشدید کرد. در قالب طرح خودگردانی، مدیران بیمارستانها تلاش کردند از امکانات و ظرفیتهای بیمارستانی و دانشگاهی برای کسب درآمد بیشتر استفاده کرده و هزینهها را کاهش دهند، بهاینترتیب نظام پرداختی پیشین برمبنای «پرداختی ثابت» کنار گذاشته شد و خدمات درمانی را تعرفهگذاری کردند. تا پیش از اجرای تعرفهگذاری پزشکان دریافتی ثابتی داشتند و دستمزد آنها ارتباط مستقیمی با حجم و کیفیت خدمات نداشت، اما با معرفی تعرفهگذاریها پرداخت دستمزد برمبنای خدمات ارائهشده محاسبه و به تبع آن دریافتی پزشکان افزایش پیدا کرد. پرستاران هم تصور میکردند که با اجرای تعرفهگذاری به حقوق و جایگاه از دست رفته خود بازمیگردند. اما این قانون به شکل صحیح و دقیق اجرایی نشد. لذا تعرفه گذاریها به شکل فاحشی به نفع پزشکان تمام شده و شکاف عمیقی بین دریافتی آنان و دیگر اعضای کادر درمانی ایجاد کرده است. علیرغم دشواری کار و شیفتهای طولانی، ارزش کار پرستاری توجه چندانی به خود جلب نکرده و این شکاف بهطرز فزایندهای عمیقتر و مشکلات معیشتی پرستاران هر روز بیشتر میشود.» این عبارت چکیدهای از اظهارات یک پرستار است که تمایلی به انتشار نامش ندارد. او تأکید میکند: «پرستاران در این سالها با اوج بیمهری و بیتوجهی مسئولان مواجه بودهاند، بهویژه در ایام همهگیری کرونا که بحث قراردادهای ۸۹ روزه نیروهای شرکتی خبرساز شد. بیمارستانها با تمدید طرح و شرکتها، با قراردادهای موقت، نیروی کار پرستاری را تحت بهرهکشی و استثمار مضاعف خود قرار دادند. پرستاران سه سال طاقتفرسا را پشت سر گذاشتند و پس از کاهش خطرات این ویروس و درست در زمانی که پرستاران میخواستند به زندگی عادی برگردند تصمیماتی مانند لغو طرحهای تعهد خدمت و تعدیل نیروهای قرارداد ۸۹ روزه رقم خورد. قرار بر آن بود پرستارانی که در ایام کرونا جذب شدند در اولویت استخدام قرار بگیرند، وعدهای که هرگز تحقق نیافت و حداقل پنج هزار پرستار طرحی، شرکتی و غیره تعدیل شدند. هنوز هم پرستاران شرکتی را با قراردادهای کوتاهتر از یک سال استخدام میکنند، کارفرما – که اینجا شرکتهای خصوصی هستند – میتواند به کسانی که با این قراردادها استخدام میشوند یک ماه جلوتر خبر بدهند که قراردادشان تمدید نمیشود. بهاینترتیب پرستاران شرکتی بهاندازه پرستاران استخدام وزارت بهداشت امنیت شغلی ندارند. آنها همچنین کمتر از پرستاران استخدام رسمی دریافتی دارند، بسیاریشان بیمه ندارند، کارانهها را دریافت نمیکنند، برای اضافه کاری کمتر پول میگیرند و بیشترین تعویق در پرداختهایشان اتفاق میافتد، این در حالی است که به گفته مسئولین با کمبود بیش از ۱۰۰ هزار پرستار روبهرو هستیم. در چنین شرایطی زندگی پرستاران بهشدت مختل شده؛ بهنحویکه قادر به فکر کردن و تصمیم گرفتن نیستند. احساس ناامیدی در برخی پرستاران پدیدار و بعضا دچار افسردگی شدهاند و تثبیت این وضعیت در بلندمدت زمینه افسردگی شدید یا فکر کردن به مرگ را فراهم خواهد کرد، مواردی که رفتهرفته میتواند فرد را به سندروم کاروشی هم مبتلا کند.»
ضعف جسمانی و روانی و بروز سکته مغزی و قلبی
این پرستار در ادامه به ما میگوید: «پرستاران باید برای بازیابی خود زمانی در اختیار داشته باشند، وقتی از زمان ریکاوری بدن کاسته میشود و ساعت کار به بیشتر از ۱۲ ساعت میرسد، عملا میزان اثرگذاری عوامل زیانآور روی بدن بالا میرود و بدن نمیتواند، عوامل زیانآور را دفع کند. درنتیجه پس از مدتی احتمال مرگ وجود دارد. در این میان نوبتهای کار بسیار مهم است. افرادی که در شیفت شب کار میکنند یا آنها که سه هفته روز کار و سه هفته شب کار یا سه روز شب کار، سه روز، روز کار و سه روز در استراحت هستند، تنظیم ساعت بیولوژیک بدنشان برهم میریزد. در این شرایط بحث خستگیهای مفرط و بازسازی بدن پیش میآید که منجر به شوک و مرگ میشود. بنابراین قانونگذار در قانون کار، حدود مجاز شغلی را تعریف کرده است. بر این اساس هشت ساعت مواجهه با عوامل زیانآورِ محیط کار و ۱۶ ساعت دوری از این عوامل به رسمیت شناختهشده است. این درحالی است که پرستاران به خاطر نبود امنیت شغلی و استرسِ برخاسته از تأمین هزینههای زندگی، شغل دوم هم دارند، تمامی اینها موجب میشود که روح و روان فرد از هم بپاشد و خسته شود. در کل ضعف عمومی، جسمانی و مشکلات روانی باعث وقوع سکته مغزی و قلبی میشوند. یکی از امراض هم در این شرایط افسردگی است. برای پیشگیری از بروز سندروم کاروشی؛ ساعت کاری مناسب، آرامش محیط شغلی و مدیریت استرس بسیار مهم است. از طرفی باید دلایل فوت پرستاران به شکل دقیق بررسی شود. برای نمونه پرستاری در هنگام کار سکته میکند و میمیرد یا هنگام خواب این اتفاق برایش میافتد. ممکن است که پزشک اعلام کند چون فشار خونش بالا بوده، فوت کرده اما کسی بررسی نمیکند که آیا بالا رفتن فشار خون به خاطر استرسِ محیط کار یا فشارهای روانی ناشی از کار سخت بوده است یا خیر. در نتیجه هیچگاه آمار واقعی کاروشی مشخص نمیشود. حتی زمانی که نیروی کار به شکل خودخواسته جانش را از دست میدهد، دلایل آن به دقت بررسی نمیشود. در صورتی که چرایی این مرگ خودخواسته، به خاطر تحمل استرس در محیط کار یا به هر علت دیگری باید روشن شود.»
این پرستار خاطرنشان میکند: «طبیعتا عدم اجرای قانون سخت و زیانآور بودن شغل پرستاری و اجرای نصفهنیمه تعرفهگذاری خدمات پرستاری و عدم اجرای قانون ارتقای بهرهوری نظام بالینی به دلیل کمبود نیرو و نیاز مراکز درمان بهاضافه کاری پرستارها، در تشدید فشارهای جسمی و روانی پرستاران سهم بسزایی دارد. آنان مجبور به قبول شیفتهای اجباری هستند. این شیفتها حتی بیش از موظفی هر پرستار است که موجب خستگی و فرسودگی آنان میشود، درحالیکه پرداختیهای پرستاران متناسب با زحمتی که میکشند، نیست. بهغیراز موضوع کمبود نیرو، تفاوتهای قراردادی و تبعیض بین نیروهای رسمی و شرکتی ازنظر حقوقی و امتیاز باعث ایجاد بیانگیزگی در جامعه پرستاری شده است. این مشکلات موجب شده آنان به مشاغل غیرمرتبط روی بیاورند و این موارد در افزایش مرگ و میر پرستاران نقش مهمی دارد.»
source