موانع موجود در مسیر اهدای عضو و نجات جان هزاران انسان بررسی شد
هر مورد مرگ مغزی میتواند جان یک تا هشت بیمار نیازمند پیوند عضو را نجات دهد. طبق برآوردهای انجام شده، اهدای نسوج به بیماران نیازمند، کیفیت زندگی ۵۸ بیمار را ارتقاء میبخشد؛ به این معنا که بخشی از آلام ناشی از بیماری یا نقص عضو را کاهش میدهد و اگرچه افراد زیادی به نیک بودن سرانجام این کار باور قلبی دارند؛ اما هنوز هم راه زیادی برای گسترش فرهنگ و مسیر اهدای عضو وجود دارد. بنابراین اولین و مهمترین گام، فرهنگسازی و آگاهیرسانی در مورد مفهوم مرگ مغزی است. کسی که به این عارضه دچار میشود، چند روز تا ایست قلبی فاصله دارد و در این مدت زمان، میتواند نجاتبخش زندگی دیگران باشد.
اهدای عضو، انتقال اعضای بدن یک فرد به فرد دیگر برای نجات جان یا بهبود کیفیت زندگی اوست. برخی از ارگانها و بافتها را میتوان زمانی که شخص اهداکننده زنده است به شخص دیگری پیوند زد مانند یکی از کلیهها یا بخشی از کبد اما در بیشتر موارد اهدای عضو زمانی صورت میگیرد که فرد اهداکننده دچار مرگ مغزی شده باشد که معمولا به دلیل امتناع خانوادهها هر سال جسد حدود ۲ هزار فرد مرگ مغزی به خاک سپرده میشود در حالی که هر یک از آنها، میتوانستند جان ۸ انسان دیگر را نجات دهند.
مطالعات نشان داده که یکی از عوامل اصلی کمبود اعضای پیوندی و درواقع مهمترین عامل محدود کننده آن، عدم رضایت خانواده است. در اغلب کشورهای جهان فرآیند اهدای عضو به تصمیم خانواده متوفی بستگی دارد و این تصمیم به وسیله عوامل متعددی تحت تاثیر قرار میگیرد که ازجمله این عوامل زمینههای فرهنگی و ارائه اطلاعات غلط است، اطلاعاتی که به ازدسترفتن جان بیماران منجر شده است. مطابق آمارهای رسمی بیش از ۲۵ هزار نفر در لیست انتظار پیوند اعضا قرار دارند و بنا بر اظهارات کتایون نجفیزاده، مدیرعامل انجمن اهدای عضو، در گفتوگو با خبرآنلاین «تصادفات رانندگی شایعترین علت مرگ مغزی در ایران است و سالانه بین ۱۶ تا ۱۸ هزار مرگ ناشی از تصادف وجود دارد که از این میان، سالانه حدود ۷ تا ۸ هزار مورد آنها مرگ مغزی است و تنها نیمی از این بیماران، قابلیت اهدا دارند؛ به عبارتی، ما سالانه ۳ تا ۴ هزار مورد مناسب اهدای عضو در ایران داریم، اما در واقع کمتر از یکسوم آنها اهدای عضو میکنند. همچنین هرساله حدود ۳ هزار نفر نیز بر اثر نبودن عضو پیوندی از دنیا میروند.»
یک درصد هم احتمال ندارد بیمار مرگ مغزی به زندگی برگردد
یکی از اعضای انجمن اهدای عضو ایرانیان در بازخوانی چالشهای متعدد در مسیر اهدای عضو در ایران، به «ما» میگوید: «هر مورد مرگ مغزی میتواند جان یک تا هشت بیمار نیازمند پیوند عضو را نجات دهد. طبق برآوردهای انجام شده، اهدای نسوج به بیماران نیازمند، کیفیت زندگی ۵۸ بیمار را ارتقاء میبخشد و از طرفی باید توجه کرد که حتی یک درصد هم احتمال ندارد بیمار مرگ مغزی به زندگی برگردد و یافتههای مطالعات ما نشان میدهد اکثر خانوادههای رضایت نداده به اهدای عضو مرگ مغزی، مفهومی پرتناقض و غیرقابل باور از این موضوع در نظر دارند. آنها به دلایل مختلف حاضر به قبول واقعیت مرگ متوفی نمیشوند و امیدوار به بهبود و بازگشت بیمار هستند؛ چیزی مثل معجزه یا اتفاقی که موجب بازگشت بیمار مرگ مغزی میشود. اما خانوادههایی که به این موضوع اعتقاد و عدم بازگشت بیمار مرگ مغزی را باور دارند گاهی حتی قبل از درخواست پزشک برای اهدای عضو، پیشقدم میشوند. بنابراین «آمادگی شناختی» هم در شکلگیری تصمیم درست برای اهدای عضو بیمار مرگ مغزی نقش مهمی دارد و اکثر خانوادههای رضایت دهنده، کسب «آمادگی شناختی» را حاصل اطلاعات رسانههای گروهی دانسته اند. البته جز در موارد استثناء، در اغلب موارد اطلاعات غلطی در رسانه ها و سریالهای تلویزیونی به مخاطبان ارائه شده و این موضوع باعث شده خانواده فرد دارای مرگ مغزی، به اشتباه فکر کند عزیزش دوباره به زندگی برمیگردد یا خانوادهای که برای اهدا رضایت دادهاست، پشیمان می شود. به همین دلیل برای نهادینه کردن فرهنگ اهدای عضو، باید اطلاعات درست ارائه کرد. علاوه بر این باید سامانهای جامع به منظور اهدای عضو در کشور تعیین شود تا در صورت وجود بیمار مرگ مغزی، در این سامانه اعلام و گروه آموزش دیده از خانواده رضایت بگیرند و کارهای قانونی برای اهدا انجام شود. در حال حاضر پرستاران و پزشکان بیمارستان ها برای تشخیص و مواجهه با خانوادهها آموزش میبینند.»
تفاوت مرگ مغزی با کما
این عضو انجمن اهدای عضو ایرانیان با تاکید براینکه باید تفاوت مرگ مغزی با کما را مورد توجه قرار داد، میگوید: «در مرگ مغزی، خونرسانی مغز مختل میشود. در این حالت پس از ۶ دقیقه نارسایی خون و اکسیژن به مغز؛ سلولهای مغز میمیرند و امکان بهبودی و بازگشت بیمار مرگ مغزی به هیچ عنوان وجود ندارد، این در حالی است که در شرایط کما مغز نسبت به احساسات و عواطف و واکنش های محیطی پاسخ نمیدهد، اما عملکرد اندامهای داخلی بدن را کنترل می کند. بیمارانی که در شرایط کما هستند امکان بازگشت به زندگی دارند اما امکان بهبودی و بازگشت بیمار مرگ مغزی به هیچ عنوان وجود ندارد، با مرگ سلولهای مغزی ۱۰۴ نوع سم در بدن تولید میشود و ارگانها در محیط سمی خون دچار آسیب و تخریب میشوند، بنابراین ارگانهای بیماران مرگ مغزی را بین ۱۲ تا ۱۴ روز با تکنیکهای پیچیده تنفس مصنوعی و دارو نگهداری میکنند.»
او بر اهمیت آموزش و آگاهی بخشی در خصوص تفاوت مرگ مغزی با کما تاکید و عنوان میکند: «در بیشتر کشورها یک یا دو متخصص مرگ مغزی را تأیید میکنند اما در ایران این کار را چهار متخصص انجام میدهند و پس از آن هم یک متخصص پزشکی قانونی، کار چهار پزشک متخصص را تأیید و از خانواده بیمار رضایت میگیرد. یکی از مواردی که منجر به عدم رضایت خانوادههای بیماران مرگ مغزی برای اهدای عضو میشود، عدم آگاهی تفاوت شرایط مرگ مغزی با کماست؛ بنابراین اگر همین مسئله را آموزش دهیم اکثر خانوادهها برای اهدای عضو رضایت خواهند داد. معمولا قاطبه خانوادههای رضایت داده نسبت به مرگ مغزی، در مورد برگشت ناپذیری و عدم بهبود آگاهی و اطلاعات قبلی داشته و آن را عاملی موثر در تصمیم به اهدای عضو ذکر کردهاند. البته تجربه نیز یکی از عوامل موثر بر تصمیمگیری در اهدای عضو است.
تجربیات کمک کننده نظیر مواجهه قبلی با افراد نیازمند عضو، تجربه فوت فرد نیازمند پیوند در بستگان و آشنایان و اطلاع از وضعیت جسمی و زندگی افراد نیازمند به پیوند در تصمیم به موافقت با اهدای عضو تاثیرگذار است. در این میان میتوان به نقش عوامل دیگری مانند باورها و انگیزههای انسان دوستانه هم اشاره کرد.
از جمله این باورها، اعتقاد به حق بودن و اجتنابناپذیری مرگ و نیز پایان نپذیرفتن زندگی با مرگ، اعتقاد به تقدیر و سرنوشت و آرامش روحی متوفی با اهدای عضو است. حتی در خانوادههایی که تصمیم به اهدای عضو نگرفته بودند این باورها در تصمیمگیری موثر بوده است.»
تاثیر «زمان اطلاع خانوادهها از مرگ مغزی بیمار» بر تصمیم به اهدای عضو
این را هم باید در نظر داشت که تمام خانوادههای رضایت داده یا رضایت نداده به اهدای عضو – به صورت ناگهانی، بدون سابقه و غیر منتظره، با حادثه منجر به مرگ مغزی دچار حالت شوک میشوند و با توجه به عامل کیفیت و زمان مواجهه خانوادهها باید سعی شود خبر مرگ مغزی و درخواست اهدا در روزهای متفاوت به خانواده اطلاع داده شود تا شوک و ناباوری خانواده کمتر شود و از طرفی باید در جریان پیشرفت بیماری و نیز مدارک و علائم دال بر مرگ مغزی به طور مستمر قرار گیرند. پزشکانی که از نزدیک با پروسه اهدای عضو مواجهاند، بر این موارد صحه میگذارند و معتقدند که «زمان اطلاع از مرگ مغزی بر پذیرش واقعیت و تصمیمگیری تاثیر دارد. خانوادههایی که مدت زمانی بین بستری تا مرگ بیمارشان سپری شده، در واقع به صورت تدریجی جهت رویارویی با تشخیص مرگ مغزی و پذیرش و درک واقعیت آماده شدهاند.»
البته نقش پزشک معالج و باور خانواده متوفی به تخصص و تعهد او در پذیرش این مسئله سهم بسزایی دارد.
دکتر بهرام خسروی، متخصص مغز و اعصاب در این باره میگوید: «اگرچه درخواست اهدای عضو مرگ مغزی اغلب از سوی پزشک بیمار به خانوادهها داده شده، اما اکثر خانوادهها به خصوص خانوادههای رضایت داده، پس از اطلاع از تشخیص و درخواست اهدا، به پزشکان معتمد خود که اغلب خارج بیمارستان هستند مراجعه میکنند. تایید یا عدم تایید مرگ مغزی توسط آنها نقش مهمی در سرنوشت تصمیمگیری آنها ایفا میکند. هرچند در برخی موارد نیز خبر مرگ مغزی و درخواست اهدای عضو توسط پزشک درخواست کننده – نه پزشک معالج – به خانواده داده میشود، لذا قابلیت جلب اعتماد خانواده و کیفیت تعاملی که با خانواده برقرار میشود، همراه با قدرت مجاب کردن خانواده و نیز کیفیت اطلاعات ارائه شده توسط پزشک نقش مهمی در کنار سایر عوامل بر سرنوشت تصمیم به اهدا دارد. در مقابل بعضی از خانوادهها که به اهدا رضایت نمیدهند، توضیحات پزشک درخواست کننده را ناکافی و غیر مجاب کننده ذکر کرده و دچار تردید میشوند.»
به باور این پزشک، اهدای عضو مقولهای پیچیده است و نیاز به فرهنگسازی در بطن جامعه دارد و به نظر میرسد رضایت متوفی در زمان حیات به صورت علنی یا تلویحی، ثبت نام و دریافت کارت اهدای عضو و ترویج و فرهنگسازی این اقدام نیکو در موافقت خانواده متوفی تاثیرگذار است.
این متخصص مغز و اعصاب در ادامه تاکید میکند: «بهرغم وجود کارت اهدای عضو، اگر اعضای خانواده بیمار مرگ مغزی رضایت ندهند، اهدای عضو انجام نمیشود. در واقع افراد با دریافت کارت اهدای اعضا تمایل قلبی خود را برای اهدای عضو در صورت مرگ مغزی به خانواده اعلام میکنند و تجربه نشان داده بیمارانی که دارای این کارت هستند تصمیمگیری را برای اعضای خانواده راحتتر میکنند. کارت اهدای عضو با اینکه ضمانت اجرایی ندارد ولی بهترین ابزار برای جلب رضایت خانواده در لحظات بحرانی است.
علاوه بر این، گرفتن این کارت و اطلاعدادن به دیگران درباره آن نوعی فرهنگسازی برای ترویج اقدامی انسانی است. مطابق نتایج پژوهشها با دارا بودن این کارت، حدود صددرصد خانوادهها به اهدای عضو فرد متوفی رضایت میدهند و در نقطه مقابل خانواده متوفیان فاقد کارت رضایت اهدای عضو، تنها ۴۸ درصد به اهدای عضو رضایت میدهند. البته در کشورهای مختلف شیوههای متعددی در این زمینه اتخاذ شده است، در برخی کشورها برای اهدای عضو به رضایت خانواده نیازی نیست، مگر آنکه متوفی در زمان حیات خود به شکل کتبی مخالفتش را با اهدای اعضای بدنش به ثبت رسانده باشد. در برخی از کشورها نیز اخذ رضایت خانواده الزامی است. به عنوان نمونه در کشورهایی چون آلمان شهروندان پیش از مرگ کارت اهدای عضو دریافت میکنند اما در کشوری مثل اتریش فردی که نمیخواهد اعضای بدنش را اهدا کند، باید مخالفت خودش را پیش از مرگ اعلام کرده باشد و در غیر این صورت اگر دچار مرگ مغزی شود، حتماً اعضای قابل پیوند او برداشته میشوند. البته این اقدام هم مخالفتهای زیادی به همراه داشته است. در ژاپن با اینکه از سال ۱۹۹۷ قانون پیوند اعضا به امضا رسیده اما هنوز به علت ملاحظات اخلاقی، فرهنگی و اجتماعی، این تلاشهای انسانی برای نجات افراد در جامعه از پذیرش مطلوبی برخوردار نیست. در اسپانیا نیز ۵۳ سال است فرهنگسازی شده که مرگ مغزی مساوی با مرگ است، اقدامی که در ایران صورت نگرفته است.»
با گذشت هر یک ساعت، شرایط برای اهدای عضو متفاوت میشود
تیر ماه سال گذشته، رئیس مرکز مدیریت پیوند و درمان وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی گفت که ایران رتبه اول اهدای عضو در منطقه خاورمیانه و رتبه ۳۶ در دنیا را داراست.
بر اساس گفتههای دکتر امیرحسام علیرضایی، «۲۵ هزار بیمار در فهرست پیوند اعضا قرار دارند و به طور میانگین روزانه هفت تا ۱۰ بیمار نیازمند عضو هم فوت میکنند. سالانه سه هزار مرگ مغزی قابل اهدا در کشور رخ میدهد که از این تعداد تنها هزار مرگ مغزی به اهدا رسیده و اعضای قابل اهدای دو هزار بیمار مرگ مغزی به خاک سپرده میشود.» در باب چرایی این موضوع، دکتر امید قبادی، نایب رئیس هیئت مدیره انجمن اهدای عضو ایرانیان در گفتوگویی مطرح کرده است: «تأخیر در رضایت دادن خانوادهها برای اهدای عضو، معضل جدی برای فعالان این حوزه است. با اینکه به استناد بررسیهای علمی، بین یک تا ۱۴ روز زمان برای اهدای عضو وجود دارد اما گزارشها نشان میدهند با گذشت هر یک ساعت، شرایط برای اهدای عضو متفاوت میشود.»
به گفته قبادی، «در کشوری مانند اسپانیا، بین سه تا پنج دقیقه زمان لازم است تا خانوادهای برای اهدای عضو فرزندش رضایت دهد اما در ایران این زمان بین ۶ تا ۹۰ ساعت است. یکی از دلایل آن هم اطلاعات کم افراد است و با از دست دادن زمان حیاتی برای اهدای عضو، عضو اهدایی عملا بیمصرف خواهد بود.» در بسیاری از کشورها ازجمله در آمریکا کتابها و فیلمهای زیادی درباره پیوند اعضا وجود دارد که خیلی از مردم را ترغیب میکند پیش از وداع با عزیزانشان اعضای حیاتی او را اهدا کنند تا جان بیماران دیگری را نجات بدهند، با این حال در ایران آثار زیادی در این زمینه وجود ندارد و همچنان تلاش برای ترویج اهدای عضو به عنوان یک ایثار انسانی، دشوار است. درحالی که انکار فوت بیماران مرگ مغزی، مثل این است که جلوی تدفین فرد متوفی را به امید زنده شدن بگیرید. پزشکان در پاسخ به این سوال که وقتی ارگانهای حیاتی بدن از کار میافتد و تا هنگامی که سلولهای بدن بهطور کامل بمیرد چه زمانی را مرگ مغزی تلقی میکنیم، میگویند: «از نظر اخلاق پزشکی، درخصوص زمان دقیق مرگ مغزی افراد سه دیدگاه وجود دارد. در دیدگاه اول با توقف ضربان قلب و ریه فرد، مرگ واقعی رخ میدهد. در دیدگاه دوم مغز تنها عضوی است که مرگ قطعی را نشان میدهد و زمانی که مرگ مغزی تایید شد اما عضوهای دیگر بدن کارکرد خود را ادامه داد مرگ مغزی تلقی میشود. دیدگاه سوم این که فرد دچار مرگ مغزی دارای حیات غیر مستقره است یعنی در این نوع حیات زندگی فرد منوط به کارکرد دستگاههای پزشکی نظیر آی سییوست و با جدا کردن این دستگاهها، ارگانهای حیاتی فرد قادر به ادامه حیات نیست. در این دیدگاه این نوع از حیات، مرگ مغزی تلقی میشود.»
موانع اجتماعی اهدای عضو
هر کشوری با توجه به ارزش ها و هنجارها و بافت فرهنگی خود، به گونهای با مسئله مرگ مغزی و پیوند اعضا برخورد کرده و این مشکل را به شکل خاص و منطبق با فرهنگ حاکم بر جامعه حل نموده است. کشور ما هم با توجه به پیشرفت های روزافزون پزشکی خود با تصویب قوانین سعی در رفع ابهامات کرده است.
وضعیت پیوند عضو و میزان رشد آن در ایران نیز طی سهدهه گذشته بسیار مطلوب بوده است؛ به طوری که رتبه نخست پیوند عضو در آسیا از آن ایران است. با این همه موانع مهمی در تمایل خانوادهها به اهدای عضو وجود دارد. علی میرزامحمدی، جامعه شناس
در گونه شناسی این موانع به چند عامل اصلی اشاره کرده است: «نخست موانع عاطفی؛ بر این اساس حس عاطفی خانوادهها به ویژه والدین اجازه نمیدهد تصمیم گیری مناسب انجام دهند. عشق و علاقه شدید آنها به عزیز مرگ مغزی، اندوه شدیدی تحمیل میکند که قوه تفکر منطقی را از آنها سلب میکند. دوم، موانع شناختی- فرهنگی است که عدم شناخت و بینش نامناسب خانوادهها و عدم بستر مناسب فرهنگی، هالهای به وجود میآورد که مانع تمایل قلبی آنها به اهدای عضو میشود. ضعف اطلاعات درباره مرگ مغزی از جمله این موارد است. خانوادهها چون فرد را در قید حیات تصور میکنند، مرگ مغزی را مفهومی مبهم میدانند. برخی خانوادهها از وضعیت افراد دریافت کننده اطلاعاتی ندارند و این عدم شناخت مانع از احساس همدردی با آنها میشود. از طرف دیگر بستر فرهنگی مناسب از طرف رسانههای بانفوذ فراهم نمیشود. سوم عدم پذیرش واقعیت و امیدواری افراطی است که باعث می شود خانوادهها واقعیت امر را نپذیرند. آنها اعتمادی به کادر پزشکی ندارند. برخی از آنها حتی استدلالهای به ظاهر منطقی دارند، اینکه هر روز پیشرفت تازهای در علم پزشکی ایجاد میشود. حتی عدهای با اتکای به آموزههای دینی به معجزه اشاره میکنند.»
این جامعه شناس معتقد است: برای از میان بردن بسیاری از این موانع، علاوه بر نقش آموزشی مدارس، رسانهها به ویژه جراید، و فضای مجازی میتوان به نقش حوزههای علمیه و مراجع و نفوذ رسانههای سنتی چون خطابه و منبر نیز اشاره نمود. خوشبختانه در دهه ۹۰ بسیاری از این موانع تضعیف شدهاند ولی برای افزایش میزان تمایل به اهدای عضو لازم است
برنامه ریزیهای فرهنگی و اجتماعی منسجمی مدنظر قرار گیرد.
source