به گزارش رکنا، ساعت ۱ بامداد 20 آبان ماه سال ۱۴۰۲ پیکر خونین پسر ۲۴ ساله به نام پوریا به بیمارستانی در شرق تهران منتقل شد. وی که از ناحیه سینه چاقو خورده بود به بخش مراقبتهای ویژه منتقل شد. اما ساعتی بعد به خاطر شدت خونریزی جان سپرد.
با مرگ پسر جوان پلیس در جریان قرار گرفت و ماموران به تحقیق پرداختند. در این میان مشخص شد پوریا با یکی از دوستانش به نام دانیال در پارکی در حوالی نظام آباد قرار ملاقات داشته که چاقو خورده است.
ردیابی عامل جنایت در پارک
با افشای این ماجرا ماموران به ردیابی دانیال پرداختند و وی را بازداشت کردند .
متهم ۳۳ ساله به درگیری خونین با قربانی اعتراف کرد و به بازسازی صحنه جرم پرداخت .
وی در شعبه ۱۳ دادگاه کیفری یک استان تهران از خود دفاع کرد.
در ابتدای جلسه پدر قربانی در جایگاه ویژه ایستاد و گفت :من و همسرم تقاضای قصاص داریم و به هیچ قیمتی حاضر به گذشت نیستیم و
وی به متهم اشاره کرد و گفت :این پسر پوریا را که پسر بزرگم بود از من گرفت و زندگی ام را سیاه کرد. حال همسرم آنقدر بد است که حتی نتوانسته در دادگاه حاضر شود .
وی ادامه داد: این متهم به خاطر یک دختر پسرم را کشت و پیامکهای ارسال شده به گوشی پسرم نشان میدهد دانیال مدام پسرم را تهدید میکرده و با او قرار ملاقات گذاشته بود .او از پسرم خواسته بود تا دختر مورد علاقهاش را کنار بگذارد و درگیری آنها سر همین موضوع بود .من نمیتوانم گذشت کنم .
وقتی دانیال روبه روی قضات ایستاد گفت: خانوادهام در شمال کشور زندگی میکردند و به همین خاطر من۷ سال پیش به تنهایی به تهران آمدم و در یک آشپزخانه در حوالی نظام آباد مشغول به کار شدم. چون پوریا بچه محلمان بود به آشپزخانه میآمد که با او دوست شدم .او چندین بار با دختر جوانی به آشپزخانه آمد و من با هر دوی آنها دوست شده بودم .اما پس از مدتی دختر جوان به نام دریا به من ابراز علاقه کرد و گفت رابطه دوستانهاش با پوریا را به هم زده. اما باور کنید من هیچ ارتباطی با او نداشتم .تا اینکه پوریا به ماجرا پی برد و با من تماس گرفت .اما من به او توضیح دادم هیچ رابطهای با دریا ندارم و او خودش قصد شیطنت داشته اما او قبول نکرد. چند روز با هم پیامکی درگیر بودیم تا اینکه آخرین بار در پارک با هم قرار گذاشتیم و دوستم با موتور مرا به پارک رساند .اما آنجا با هم درگیر شدیم .
قاضی پرسید :چرا چاقو همراه برده بودی ؟
که متهم پاسخ داد: نصف شب بود و ترسیده بودم. باور کنید من هیچ وقت چاقو حمل نمیکردم .
قاضی پرسید :چرا ترسیدی ؟ همراه دوستت به پارک نرفته بودی؟
متهم: دوستم با موتور مرا به پارک رساند و سر خیابان منتظرم ماند. من و پوریا در پارک تنها بودیم.
وی در تشریح درگیری گفت :پوریا با مشت به دهانم کوبید که از لبم خون جاری شد .من در اوج عصبانیت میخواستم با چاقو ضربهای از پشت سر به کتفش بزنم .اما یکباره برگشت و چاقو ناخواسته به سینهاش فرو رفت .من که ترسیده بودم سوار موتور دوستم شدم و فرار کردم .اما حدود ساعت ۴ صبح متوجه شدم پوریا در بیمارستان جان سپرده .باور کنید من با او دوست بودم و قصد کشتن او را نداشتم و حالا پشیمان هستم .
در پایان جلسه قضات وارد شور شدند تا رای صادر کنند.
source