از سال 1373 و در 14سالگی، روزنامههای بزرگسالان را میخواندم. به این دلیل میگویم بزرگسال که پیشتر از آن، روزنامه ویژه نوجوانان به نام «آفتابگردان» را که ابتدا ضمیمه روزنامه «همشهری» بود و بعدها مستقل منتشر میشد، میخریدم. از «همشهری» شروع کردم و در ادامه «ایران» و سپس «اخبار». به سال 1376 و دوم خرداد که رسیدیم، اگر اشتباه نکنم از 14 بهمن خواندن روزنامه «جامعه» و با توقیف آن و انتشار با نامهای دیگر «توس»، «نشاط» و «عصر آزادگان»، شد کار هر روز صبح. روزنامه را در میدان بهارستان حدود هفت صبح قبل از رفتن به دبیرستان تهیه میکردم. یادداشتنویسان اجتماعی افراد مشخصی بودند که دکتر نعمت احمدی ستون حقوقی را هفتهای چند نوبت داشت. همیشه عنوان نویسنده پای یادداشت خواننده را بیشتر ترغیب میکند. کمتر پیش میآمد که عنوانهای «دکتر»، «حقوقدان» «وکیل دادگستری» و «استاد دانشگاه» در یک نفر جمع باشد و دیگر افراد فقط یکی از این القاب را داشتند. تفاوت نوشتههای احمدی، رویکرد اجتماعی و بیان بیتکلف بود؛ اغلب با بیان یک خاطرهای واقعی از گذشتهها یا نقل از کتابی تاریخی شروع میکرد تا به روزگار امروز برسد. این روش در نوشتههای مسعود بهنود هم وجود داشت. با این سبک افراد غیرمتخصص با مطالب حقوقی و قضائی آشنا میشدند. خود ایشان تعریف میکرد ستوننویسی حقوقی را با روزنامه «سلام» آغاز کرده و قلم را سیدمحمد موسویخوئینیها (مدیرمسئول روزنامه «سلام») به دست او داده است.
در سالهای 1376 تا 1381 که اینترنت فراگیر نبود، رادیوهای خارجی فارسیزبان به عنوان رسانهای مؤثر، مورد اقبال مخاطبان ایرانی بودند. ساعت 20 رادیو «بیبیسی فارسی» اخبار را با این جمله شروع میکرد: «اینجا لندن است، رادیو بیبیسی». از ساعت 21 رادیو «بینالمللی فرانسه» برنامه داشت. ساعت 22 شب رادیو «دویچهوله» یا «صدای آلمان» خبر و تحلیل پخش میکرد. البته «صدای آمریکا»، «چین نو» و «اروپای آزاد» هم بودند. رادیو «کویت» ظهرها یکساعتی ترانههای فارسی پخش میکرد و بخش خبری کوتاهی را پوشش میداد. از چند نفر شنیدم در دوران خدمت نظاموظیفه روی برجک و درحال کشیکدادن، به رادیو «کویت» گوش میدادهاند! دکتر احمدی هر زمان که اتفاقی رخ میداد و ماجرا جنبه حقوقی داشت، با چند رادیوی مهم مصاحبه میکرد. وقتی در انتهای برنامه مجری میگفت: «گفتوگویی بود با دکتر نعمت احمدی، وکیل دادگستری از ساوه»، این پرسش در ذهنم نقش میبست که ایشان در ساوه چه میکند که اغلب آنجاست؟ بعدها فهمیدم که کشاورزی و مزرعه پسته وسیعی در منطقه مشهور به دشت لویین دارد. 20 سال قبل روی رادیوهای خارجی حساسیت زیادی نبود و حتی مصاحبه شخصیتهایی مانند علیاکبر ناطقنوری (رئیس مجلس شورای اسلامی) و سیدرضا زوارهای (حقوقدان عضو شورای نگهبان) را در دهه 70 از «بیبیسی فارسی» شنیده بودم. یک بار هم دکتر ناصر کاتوزیان با رادیوی بینالمللی فرانسه گفتوگو کرد که مصاحبهگر امیرمصدق کاتوزیان بود.
اینترنت نیز از دهه 80 فراگیر شد و سایت یا به بیان درستتر «پایگاه خبری»، به جمع رسانهها اضافه شد. جدای از خبرگزاریهای دولتی «ایرنا» و «ایسنا»، چند پایگاه مستقل مانند «روز» (نزدیک به سعید حجاریان) و «رویداد» (ارگان رسمی جبهه مشارکت ایران اسلامی) فعال بودند که استاد احمدی برای آنها مینوشت. اما او از سال 1383 سایتی با نام «nematahmadi.ir» را راه انداخت و عنوان اولین مطلب این بود: «چرا سایت؟». آن دوران هنوز فیلترینگی در کار نبود و نوشتن در سایتها هم محدودیت کمتری داشت. حتی یک روزنامه اینترنتی با نام «روزآنلاین» چندین سال با تحریریهای مرکب از روزنامهنگاران داخلی و خارجی تولید محتوای باکیفیت داشت و پرمخاطب بود.
از سال 1382 رادیوها شروع به پخش برنامه تلویزیونی از طریق ماهواره کردند و کمکم همه رادیوها جای خود را به تلویزیونهای خبری فارسیزبان دادند که گفتوگوی صوتی جایش را به مصاحبه تصویری داد. پیامرسانهای تصویری نیز ابزار انتقال تصویر با تلویزیون شدند. گرچه در آغاز تنها محتوای حرفها میتوانست دردسرساز شود، اما در این اواخر صرف انجام مصاحبه هم جرم تلقی شد و چند وکیل دادگستری ازجمله دکتر نعمت احمدی تنها به دلیل مصاحبه، متهم و راهی دادگاه انقلاب شدند که پرونده او به دلیل درگذشت، منتهی به قرار موقوفی تعقیب شد.
از سال 1384 که در دفتر وکالت چهارراه ولیعصر کارآموزی وکالت میکردم، شاهد چگونگی نوشتن او از نزدیک بودم. حدود ساعت 1 و 2 بعدازظهر و با پایان کار دادگستری به دفتر میآمد و پشت میز چوبی قدیمی مینشست و بیتکلف شروع به نوشتن میکرد. ابزار کارش کاغذ و قلم بود، نه تایپ. دستنوشتهها از طرف منشی تایپ میشد و اوایل با دورنگار و بعدتر از طریق ایمیل به دفتر روزنامهها فرستاده میشد که آنان نیز باید دوباره متن را تایپ میکردند! یعنی هر مطلب سه بار نوشته میشد. اصرار داشت روی کاغذ کاهی بنویسد، روزنامهها که در قبال نوشتن افتخاری وجهی پرداخت نمیکردند، گاهی بستههای کاغذ کاهی میفرستادند به دفتر. همیشه با خودنویس مینوشت و میگفت: «وقتی خودنویس هست، اگر کسی با خودکار بنویسد عقل ندارد!» استخوان انگشت اشاره دست راست او که تکیهگاه اصلی قلم است، انحنا و شکستی داشت. یک بار که پرسیدیم، گفت در پیش از انقلاب و دوران دانشجویی به دلیل مبارزه با نظام حاکم بازداشت شده و مأمور شکنجه با پوتین، پا روی انگشتش گذاشته است.
همان ایام کارآموزی، روزی هیئتی از اتحادیه اروپا به دفتر آمدند. به دفتر چند وکیل دیگر هم رفته بودند. «جفری آدامز»، سفیر وقت بریتانیا، نیز در جمع هیئت بود که با هدف گفتوگو درباره حقوق بشر، به بیان امروزی دیپلماسی عمومی با حقوقدانان مشهور برنامه دیدار داشت. بعد از جلسه به ما کارآموزان گفت که هیئت چند سؤال درباره اعدام و مجازاتهای اسلامی پرسیدند که من هم جواب دادم اینها قانون و عرف این کشور است و هر کشوری نظام حقوقی خاص خود را براساس بنیانهای اجتماعی و فرهنگیاش دارد که البته میتواند اصلاح شود. هیئت هم در پاسخ گفته بود پیش هر وکیل دادگستری رفتیم، علیه نظام حقوقی ایران صحبت کرد، به جز شما. موقع رفتن سفیر بریتانیا دو خودنویس به ایشان اهدا کرد. گاهی که با این قلمها یادداشت مینوشت، بچهها به شوخی میگفتند با قلم انگلیسی نوشتهاید! استاد احمدی روزنامه «اطلاعات» را بیش از همه رسانهها دوست داشت و تعریف میکرد در دوران کودکی همسایه دیوار به دیوار نماینده کرمان در مجلس شورای ملی بوده و از زمانی که این نماینده مجلس نابینا شد، برای او روزنامه «اطلاعات» را روزانه میخوانده است. علاوهبراین مدیرمسئول روزنامه، مرحوم سیدمحمود دعایی، اهل کرمان بود و بینهایت با هم دوست بودند. اما از سال 1385 دیگر یادداشتهایی را که میفرستاد، چاپ نمیکردند. حدس زد روزنامه برای انتشار مقالاتش تحت فشار باشد و دیگر برای آنها چیزی نفرستاد. سخن و خاطره تا بینهایت ادامه دارد، با مصراعی از شهریار به پایان میبرم: «دلم به دولت یاد است اگر دمی شاد است».
source