به گزارش جام‌جم، سردار عباسعلی محمدیان در حاشیه طرح دستگیری سارقان و خریداران اموال مسروقه توسط مأموران پلیس آگاهی پایتخت در جمع خبرنگاران اظهار داشت: از دستگیرشدگان ۵۰۰ دستگاه گوشی تلفن همراه، ۲۰ دستگاه خودرو، صدها قطعه اموال مسروقه و تعدادی موتورسیکلت کشف و ضبط شد. سارقان عمدتا اموال را به فروش می‌رسانند اما باید مالخران را معرفی کنند تا اموال را بگیریم و برگردانیم.برخی اموال مسروقه از داخل واحد صنفی کشف می‌شود و شاید از سارق خریداری شده باشد؛  اما پلیس با همکاری اتحادیه، دفاتری چاپ کرده که باید اموال خریداری و تعویض شده در آن دفاتر ثبت شود‌. واحدهای صنفی که اقدام به خرید اموال مسروقه کنند پلمب شده و پروانه کسب آنها باطل می‌شود.

ماجرای دزدی‌های محسن‌گربه

به گربه معروف شده. آنقدر راحت بالکن، دیوار و حتی درخت‌ها را بالا می‌رود که همه به او می‌گویند، گربه؛ به خاطر همین استعدادش بود که وارد دنیای خلافکاران شد و حالا به جرم سرقت منزل دستگیر شده است. اما ماجرای دستگیری‌اش کمی عجیب است. محسن گربه، وقتی می‌خواست کتاب خطی عتیقه را بفروشد، هرگز تصورش را هم نمی‌کرد که مشتری کتاب همان مالباخته باشد. او برای فروش کتاب هشت میلیاردی با فردی وارد معامله شد که همان مالباخته بود و همین باعث دستگیری خودش و اعضای باند شد. محسن‌گربه حالا در گفت‌وگو با خبرنگار ما جزئیات دزدی‌هایش را روایت می‌کند.

چند وقت است که تبدیل به یک سارق شدی؟


یکی، دو سال است که سرقت می‌کنم. پیش از این اهل خلاف نبودم اما چون استعداد خاصی داشتم، به من پیشنهاد وسوسه‌انگیز سرقت دادند.
 
چه استعداد خاصی داشتی؟


بالکن، از درخت و ساختمان به‌راحتی بالا می‌رفتم. هرکسی نمی‌تواند مثل من آن‌قدر سریع از دیوار بالا برود. این مسأله در سرقت یک ویژگی منحصر به فرد محسوب می‌شود. سارقان محله‌مان به من پیشنهاد دادند وارد باندشان شوم. حتی گفتند مبلغی که می‌گیری از همه اعضای گروه بیشتر است. من هم کلی مشکلات مالی داشتم و از طرفی عاشق هیجان بودم. به من می‌گویند هم ظاهرت و هم این استعدادت خیلی شبیه به گربه‌هاست. برای همین این لقب را روی من گذاشتند.
 
فقط سرقت منزل می‌کردید؟


بله. کار ما فقط سرقت منزل بود. البته قبلش خانه‌هایی را که برق‌شان خاموش بود، انتخاب می‌کردیم. بعد من بالا می‌رفتم و راه را برای بقیه باز می‌کردم. همدستم هم وارد خانه می‌شد و دست به سرقت می‌زدیم. یک نفر هم نقش زاغ‌زن را داشت.
 

چی شد که دستگیر شدید؟


یک‌بار که برای سرقت به خانه‌ای رفتیم، من چشمم به دو کتاب افتاد که در جای خاصی از آن نگهداری می‌کردند. حدس زدم که باید گرانقیمت باشد. آن را برداشتم. همان شب کتاب‌ها را به اعضای باند نشان دادم .آنها نیز کتاب را به چند نفر نشان دادند و فهمیدیم هشت میلیارد تومان می‌ارزد. از مرکب طلا نوشته شده بود. در نهایت یک مشتری پیدا کردیم و با او وارد معامله شدیم. اما آن مشتری همان صاحب کتاب بود که ما را به پلیس لو داد. از وقتی کتاب‌هایش سرقت شده بود، در بازار به‌دنبال کتاب ارزشمند و عتیقه می‌گشت. وقتی کتاب ما به او معرفی شد، فهمید که همان کتاب‌های خودش است. 
 
با پول‌های سرقتی چه‌کار می‌کردی؟


بخش زیادی‌اش خرج زندگی‌مان می‌شد، ولی من به نیازمندان هم کمک می‌کردم تا از عذاب وجدانم کم شود.

پنج سرقت در یک شب
در عالم مستی و به خاطر غروری که داشتند، در عرض یک شب شش سرقت و زورگیری انجام دادند؛ آن هم فقط به خاطر این‌که ثابت کنند می‌توانند از پس این کار بربیایند. سه دوست نوجوان که در یک مهمانی با گروه خلافکاران شرط‌بندی کردند، به سراغ سرقت رفتند که از پس این کار برآمدند. آنها که فقط می‌خواستند قدرت‌نمایی کنند، هرگز تصورش را هم نمی‌کردند که دستگیر شوند. یکی از آنها در گفت‌وگو با خبرنگار ما از ماجرای یک شب دزدی می‌گوید.

سابقه نداری؟


نه ما هیچ‌کدام هیچ‌وقت کار خلاف نکرده بودیم. همه چیز از یک شب مهمانی شروع شد. اصلا هدف‌مان سرقت و پول نبود. فقط می‌خواستیم خودمان را ثابت کنیم.
 
چطور؟


یک شب به یک مهمانی رفتیم. آنجا مشروب خوردیم و با چند نفر دیگر هم‌صحبت شدیم. متوجه شدیم که آنها سارقان و خلافکاران سابقه‌دار هستند. ما با هم کل‌کل کردیم و آنها مرتب ما را مسخره می‌کردند. می‌گفتند شما بچه‌اید و عرضه هیچ کاری را ندارید. همین کل‌کل‌ها جدی شد و ما برای اثبات خودمان به آنها، تصمیم گرفتیم سرقت کنیم. آنها مدام ما را مسخره می‌کردند که گفتیم در عرض یک شب پنج سرقت انجام می‌دهیم.
 
سرقت‌ها را چطور انجام دادید؟


به سراغ افغان‌هایی که نگهبان ساختمان‌های مختلف بودند، رفتیم. در عرض یک شب با زورگیری و تهدید توانستیم گوشی موبایل‌شان را سرقت کنیم. در پنج سرقت، شش گوشی دزدیدیم و به آن باند خلافکار دادیم. حتی از خودمان فیلم و عکس گرفتیم تا ادعایمان ثابت شود. آنها هم خیلی تعجب کردند و فهمیدند که آن‌قدرها هم بی‌عرضه نیستم.
 
چطور شد که دستگیر شدید؟


بعد از آن شب، رئیس باند با من تماس گرفت و گفت که وارد باندشان شویم. ولی ما که سارق نبودیم. حتی یک ریال هم پول گیرمان نیامد. فقط می‌خواستیم خودمان را ثابت کنیم. قبول نکردیم. او هم ما را لو داد. 

source

توسط spideh.ir