در معرفت و جهانبینی اسلامی، تاریخ مبدأ و مقصد مشخصی دارد. یک سلسله اتفاقات که از نقطه نامعلومی آغاز شده باشد و به نقطه نامعلومی ختم شود نیست؛ بلکه از خداوند آغاز شده و به او خاتمه مییابد. جامعه بشری از وحدتی الهی آغاز شده و سپس به کثرتی مبتلا میگردد که عرصه نبرد حق و باطل است و باز به وحدتی الهی میرسد.
به این معنا معاد فقط مربوط به انسانها و جهان دیگر نیست؛ تاریخ هم رستاخیزی دارد و بازگشتی. از این رو آنچه تاریخ را به پیش میراند، الزاما باید به این مسیر مربوط باشد. تاریخ عرصه وقایع گوناگون است، اما آن اتفاقاتی پیشران تاریخاند که از عنصر الهی به خصوصی برخورد باشند. آن عنصر چیست؟
قرآن کریم در آیه ۵۴ سوره مائده پرده از عنصری بر میدارد که باعث رفتوآمد اقوام گوناگون میشود: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنوا مَن يَرتَدَّ مِنكُم عَن دينِهِ فَسَوفَ يَأتِي اللَّهُ بِقَومٍ يُحِبُّهُم وَيُحِبّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى المُؤمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الكافِرينَ يُجاهِدونَ في سَبيلِ اللَّهِ وَلا يَخافونَ لَومَةَ لائِمٍ ذٰلِكَ فَضلُ اللَّهِ يُؤتيهِ مَن يَشاءُ وَاللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ». «ای کسانی که ایمان آوردهاید! هر کس از شما، از آیین خود بازگردد، (به خدا زیانی نمیرساند)؛ خداوند جمعیّتی را میآورد که آنها را دوست دارد و آنان (نیز) او را دوست دارند، در برابر مؤمنان متواضع، و در برابر کافران سرسخت و نیرومندند؛ آنها در راه خدا جهاد میکنند، و از سرزنش هیچ ملامتگری هراسی ندارند. این، فضل خداست که به هر کس بخواهد (و شایسته ببیند) میدهد؛ و (فضل) خدا وسیع، و خداوند داناست».
آنچه تعیین میکند کدام قوم بیاید و کدام قوم برود و صفحه تاریخ را ورق بزند، عشق است. عشق دوطرفه خدا و انسانهاست که رقمزننده سرنوشت هر دوره از تاریخ است. ابتدا میفرماید «یحبهم». یعنی ابتدای این عشق از سوی خداست. سپس این محبت از سوی مؤمنان پاسخ داده میشود: «یحبونه».ای بسا که این «یحبهم» همیشه از سوی پیر خرابات هست؛ مشکل از «یحبونه» است که گاه هست و گاه نیست! نشانه این عشق رابطه مؤمنان با یکدیگر و با کفار است.
یعنی هر زمان که مؤمنان با هم در وحدت بودند و از سوی دیگر با کفار در شدت و خصومت، یعنی آن مؤمنان پاسخ محبت خدا را دادهاند.
وقتی به عصر و زمانه خودمان و خصوصا به عملکرد جمعی و ملی مردمان کشور خودمان دقت میکنیم، احساس میکنیم ایرانیان و همه ملتهای محور مقاومت مصداق «یحبونهم و یحبونه»اند.
نباید از حضور مردم ایران در نماز جمعه نصر ساده عبور کرد. نگارنده در سالهای اخیر اجتماعات گوناگون را تجربه کرده است. جمعیت میلیونی، متراکم، نفسگیر و پشت به پشت روز جمعه نصر، در حالی گرد آمده بود که بسیاری از مردم به حق این احتمال را میدادند که ولو در حد یک درصد، ممکن است مورد حمله قرار بگیرند. بسیاری از مردم صبح جمعه با این فکر از خانه بیرون آمدند: «هرچه شد شد، فدای سر رهبر انقلاب و سیدحسن نصرالله». این معنایی جز عشق خدا دارد؟ چه نیرویی این شجاعت را به مردم بخشید که آن اقتدای میلیونی را رقم بزنند؟
کمی از بالاتر نگاه کنیم. کدام نیرو ملت تکیده یمن را به جنگ با اسرائیل برانگیزانده؟ یمن اصلا در معادلات این جنگ نبود! ضمنا بهتازگی از جنگی هشتساله و سهمگین سربلند بیرون آمده بودند و زخمی بود. کدام تحلیل جز عشق به خدا میتواند معمای یمن را حل کند؟
کدام نیرو عراق را تبدیل به یکی از خط مقدمهای مبارزه با رژیم اشغالگر کرد، تا جایی که سفاکان صهیونی سید عراق، آیتالله سیستانی را تهدید به ترور کند؟ عراق با ملت و دولتش در کنار حزبالله ایستاده است و به امدادگری مجروحان آن میپردازد. این دفاع ملی عراقیها از مقاومت فلسطین و لبنان در برهه کنونی، منطقی جز حبالله ندارد. این حبالله است که ملتهای منطقه را تبدیل به حزبالله میکند.
حزبالله لبنان چرا از ابتدای تجاوز رژیم به غزه وارد عمل شد؟ رژیم صراحتا جنگ را بین خودش و حماس اعلام کرده بود. اگر غیرت حزبالله برای «اعزة علی الکافرین» شدن نبود،می شد حزبالله وارد جنگ نشود. هزینهای که حزبالله امروز میدهد، هزینه «اذلة علیالمؤمنین» بودن است. حزبالله خود را فدای حبالله میکند. اگر بشنویم که از چهارگوشه غرب آسیا فریاد حبالله برخاسته، در مییابیم که ملتهای منطقه مشمول فضلالله شدهاند و فضل خدا انشاءالله، آغاز نصرالله است.
source