نقدی بر نمایش موزیکال «زنگولهپا»؛
داستان نمایش موزیکال «زنگولهپا» با نگارشی نکتهبینانه علاوه بر اینکه مخاطب هدف یعنی کودکان را راضی میکند، برای پدر و مادرهایی که همراه با کودکان خود به سالن آمدهاند، حرفهای زیادی برای گفتن دارد.
به گزارش خبرگزاری آنا، مریم یحییپور، دربارۀ این نمایش چنین نوشته است: نمایش موزیکال «زنگولهپا» نوشتۀ زندهیاد محمود بهادری و با کارگردانی رامین بهادری و شیرین کاشفی این روزها در سالن کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بر روی صحنه میرود.
داستان نمایش موزیکال «زنگولهپا» با نگارشی نکتهبینانه علاوه بر اینکه مخاطب هدف یعنی کودکان را راضی میکند، برای پدر و مادرهایی که همراه با کودکان خود به سالن آمدهاند، حرفهای زیادی برای گفتن دارد. علیرغم اینکه کلیت داستان برای اکثر مخاطبان تکراری است، هنرِ بازگو کردن در قالبی جدید بدون آنکه به بنمایۀ آن دستبردی رفته باشد، بسیار ظریف است و هنرمندانه و یکی از نقاط عطف قصه به شمار میرود.
نخستین مطلب دربارۀ اجرای کار این است که ریتم تئاتر از ابتدا رو به صعود بود و در هیچ جایی از کار دچار پسرفت، کُندی و ملال نشد و همواره رو به صعود بود و در اوج نیز به پایان رسید. از دیگر نکاتی که در انسجام و کیفیت این کار بسیار تأثیرگذار بوده، شناخت و درک درست گروه کارگردانی از کودکان است. آنها با شناختی بجا از احساسات و ویژگیهای شخصیتی کودکان و در نظر گرفتن سطح ادراک و عواطف در آنها و پیدا کردن مرز بسیار حساس میان لودگی و نمایش درست، تماشاگر کودک را مجذوب کرده و در جایجایِ داستان کودک را به شوق می آوردند. دست پایین نگرفتن مخاطب ضمن در نظر گرفتن کودک بودن و احترام به شعور شهودی آنها و در نظر گرفتن درک بالای کودکان هوشیار این زمانه رعایت همان مرزهایی است که سطح نمایش موزیکال «زنگولهپا» را از یک نمایش صرفاً سرگرمکننده بالاتر برده و آن را به نمایشی جذاب و حرفهای بدل کرده است.
دیدن نوازندگان درحالیکه موسیقی را بهصورت زنده اجرا میکنند هم از نکاتی است که در بدو ورود به سالن حس بسیار خوبی به مخاطب میدهد و این جذابیت زمانی دوچندان میشود که شعرها و قصههای «مامان بزی» توسط خوانندۀ خوشصدای نمایش اجرا میشود.
نگاهی به داستان
داستان با معرفی آقای گرگی شروع میشود که مانند گربۀ عبید زاکانی بهتازگی ردای تقوا و توبه پوشیده و «عابد و زاهد و مسلمانا» شده است: جناب گرگی که همچون صاعقهای بر سرزمین شاد قصهها میتازد تا مهر و دوستی را ببلعد. همین شروع خوب به مخاطب آگاه نوید همراهی با قصهای پر کشش را میدهد.
موسیقی و گروه فرم این نمایش نیز با هماهنگی درست، در راستای نشان دادن عواطفی از جمله شادی و غم، ترس و شجاعت، در بسیاری از لحظات داستان کودکان را هدایت میکنند. آنچه بدیهی است، این است که کودک همواره در ازدحام تکنولوژی ممکن است بعضی از اصطلاحات اصیل و کهن را کمتر شنیده باشد و در این نمایش همراه با بازی و شعر و موسیقی با برخی از کلمات و مشاغل و مفاهیم مربوط به آنها آشنا میشود.
از مزایای خوب کارگردانی در داستان نمایش موزیکال «زنگولهپا» میتوان به موارد زیر اشاره کرد: استفادۀ بجا و سنجیده از روایت راوی، بازی بازیگرها، استفادۀ درست از صحنه، بردن نمایش به عمق و جلوی سن، هدایت درست موسیقی و گروه فرم در بزنگاهی که ممکن است کودک خردسال خسته شود و پرهیز از ملال.
شخصیتپردازی
شخصیتپردازیهای مختلف نیز از نکات جذاب داستان است. شنگولومنگول و حبۀ انگور که هر کدام به شکلی باعث همذاتپنداری کودک میشوند، طراحی شخصیتهایی چون جادوگر، آسیابان و عطار. جادوگر که تمام حسهای کنجکاوی و تخیل کودک را برانگیخته با گریمی درست در طراحی صحنه و دکوری جذاب لبخند به لب مخاطب میآورد. همچنین است آسیابان خسته که کودک را با تمام مراحل برداشت گندم و پخت نان آشنا میکند و بعد از آن عطار است که بیاید از شغلهای کهن این سرزمین و فواید گیاهان دارویی صحبت کند، درحالیکه در تمام این صحنهها گریم و دکور بسیار زیبا و هنرمندانه و درخور همان شخصیت و شغل اجرا شده. به نظرم اینکه در انتخاب لباسها و در تهیۀ دکور و معرفی شغلها اهمالکاری یا به قولی سمبلکاری نشده و جزئیات با ابتکارات زیبا در نظر گرفته شده به همان نقطۀ احترام به مخاطب و شناخت مخاطب کودک برمیگردد.
در ادامۀ شخصیتپردازی اشارهای ویژه دارم به بازی هوشمندانۀ گرگ قصه! که علیرغم سیاهی لباس آقا گرگه یکی از نقاط روشن نمایش بود ایشان مصداق این بیت از مثنوی/دفتر چهارم بودند : «چونک با کودک سر و کارت فتاد/ هم زبان کودکان باید گشاد» بده بستانها و همراهی گرگ قصه با کودکان حاضر در سالن بسیار دلنشین و از نقاط قوت کار بود تا جایی که کودک گاهی فراموش میکرد گرگ قصه شخصیت بدِ ماجراست و میخواهد به او در رسیدن به هدف کمک کند!
و اما بز زنگوله پا! مادر و زن قهرمان داستان که روشنضمیر است و میکوشد تا صدایِ یکدلی موجودات جنگل باشد. او که در آخر داستان در جنگی تنبهتن یکتنه میجنگد فریاد میزند تا آزادی را به ارمغان بیاورد او شجاع است همانطور که همۀ مادران این سرزمین، او پیروز است همچون که در آخر همۀ داستانها نور برابر تاریکی پیروز است.
درنهایت اشارهای دارم به صدای راوی، نویسندۀ داستان جناب محمود بهادری که گرم و دلنشین است و از کیفیت صدایِ در حال پخش در سالن پیداست صدا روی نوار کاست ضبط شده و از این رو به داستان رنگ و بوی نوستالژی میدهد و طبع مخاطب بزرگسال را اغنا میکند. آنطور که برای لحظاتی مخاطب بزرگسال خود را در فضای کودکیاش حس کند.
در کل باید گفت زنگولهپا نسبت به آنچه عموماً بهعنوان نمایش کودکان میبینیم یک سر و گردن بالاتر بود، بازیگری، گروه فرم، طراحی دکور، اجرای موسیقی، صدای خانم کاشفنیا، انتخاب ترانهها و گریم و لباسها همه بجا، دلنشین و سطح بالا به اجرا در آمد. نمایشهایی اینچنین باعث میشوند سطح توقع مخاطب بالا برود و این بسیار ارزشمند است.
source