گفت«اگرخداوند متعال اراده نمی‌فرمود به پراکندگی مزارات اهل‌بیت ازخراسان تاعراق وشام وحجاز، نُه از دَهِ ماایرانی‌ها ازحدترخص شهرمان بیرون‌ترنمی‌رفتیم ودرکل ایام تکلیف‌مان به عبادات‌یومیه،نمازشکسته‌خواندن راتجربه نمی‌توانستیم کردن.»
راست هم می‌گفت. این گزاره لااقل در مورد من و نسل‌های قبلی من صادق است و اگر سفرهای مشهد و قم را که بعدها کربلا هم به آنها اضافه شد از زندگی کسانی که شمردم کم کنیم، عملا سفر دیگری در سال‌شمار ایام عمرشان پیدا نمی‌شود الا به این‌که مجبور شده‌اند برای درمان یا حضور در مجلس ترحیم کسی از شهر و دیارشان ولو به اندازه نصف روز به بیرون سفر کنند. 
   
پیشنهاد وسوسه‌انگیز
منصور ضابطیان را که بیشتر به اجراهایش در برنامه هفت شبکه چهار می‌شناختیم، هم از قضا مثل من و هم‌نسلی‌هایم، سفر در اولویت نداشت و زندگی بی‌سفر برایش ملالی نداشت تا این‌که در حدود بیست و اندی سال قبل، پیشنهادی وسوسه‌انگیز برای سفر ترکیه دریافت می‌کند و همان دم اول، دچار پرسش ماهوی‌ای می‌شود که می‌فرماید: «بریم ترکیه که‌ چی بشه؟» و بعدش سؤالات اتوماتیک متعاقبش که ناشی از نبود «سفر» در سبد هزینه‌های خانوار ایرانی است و شکر خدا الان اوضاع کمی بهتر است و ملت فهمیده‌اند آنها که سفر می‌روند و پول پس‌انداز می‌کنند برای سفر، چیزی‌شان نشده و عقل‌شان پاره‌سنگ برنداشته و عیب و علتی را دچار نیستند.
الغرض، کتاب «مارک و پلو» کشکولی از سفرهای دهه ۸۰ منصور است به شرق تا غرب عالم و من در سفرنامه‌های قبلی‌ای که از او خوانده‌ام، یک نکته برایم برجسته بوده که ما ایرانی‌های دچار آلرژی به سفر، اگر احیانا سفر هم برویم، دچارش می‌مانیم و آن «ایرانی رفتن به سفر است». عیبی که منصور از آن بری است. 
   
سفر در قوطی کبریت!
بیشتر ما ایرانی‌ها، سفر را در قوطی کبریت تورلیدر بلد به محیط، تجربه می‌کنیم. خصوصا اگر سفرش خارجی باشد. کربلا و پاتایایش هم فرقی ندارد و به‌رغم هزینه‌کرد دلاری به سفر گرانی مثل هند یا فرانسه، دچار تورلیدری می‌شویم که چند جای مشتری‌پسند را نشان کرده و تو را می‌برد آنجا و چند خط توضیح می‌دهد و والسلام و البته که مقصد مراکز خرید از مراکز زندگی شهری در مقصد سفر، مشتری بیشتری دارد. 
و منصور ضابطیان در هیچ سفری ـ تقریبا ـ در تورِ تورلیدر نیفتاده و عوضش رفته زبان یاد گرفته و به‌هر نحوی گلیمش را
از آب کشیده و هر شهری و کشوری که رفته، رفته داخل زندگی آن شهر در بخش غیرتوریست‌گذرش و این درخشان‌ترین اتفاق ممکن در هر سفر به هر مقصد ناشناخته است. 
آدم‌ها تا جرات نکنند دل از وطن و تخت و بالش تنظیم شده با راحتی خواب‌شان نمی‌کَنند ومنصور تاهرجا که رفته،ترجیح داده به ‌هاستل‌هایی برود که در یک اتاق چند تخت دارد و هر‌تختی، ساکنی از یک گوشه دنیا. کشکول شرقی ـ غربی منصور ضابطیان که من چاپ بیست‌ودومش را از نشر مثلث خریدم و خواندم، جرأت بزرگی می‌دهد به آلرژی‌دارهایی که با سفر، مسأله دارند و به‌نظرم کار آدم باید به جایی برسد که بی‌سفر نتواند سر کند. همین. 

source

توسط spideh.ir