به گزارش خبرآنلاین سیدعلی موجانی مولف و پژوهشگر در مقاله ای برای روزنامه شرق نوشت:

درباره ترامپ و آیندۀ سیاسی وی کم و بیش مطالعه و بررسی نموده و گاه مطالبی منتشر ساخته‌ام. یکی از آن نمونه‌ها؛ گفتگوی بهمن ۱۳۹۹ با روزنامه شرق بود. آنجا خاطرنشان گردید که چهل و پنجمین رئیس جمهور آمریکا میراثی ناتمام دارد. در نوبت آخر ۱۱ مرداد ۱۴۰۳ طی گفتگویی دیگر از بازآمدن و سلوک او در مقام چهل و هفتمین ریاست جمهور ایالات متحده چند سخنی بازگفته شده است. اکنون ترامپ ــ بدون آنکه شگفتی برایم ایجاد نماید ــ بار دیگر آمده است. در این چهره‌گشایی تازه فرصت دوباره برای وی را نباید بمنزلۀ تکرار اپیزودهای پُرهیجان و گاه ماجراجویانه گذشته دانست. زیرا از شواهد پیداست او قصد دارد در این دوره صرفآ بر روی چند پرونده خاص متمرکز شود و با نتیجه گرفتن و ثبت آن، کارنامه ناتمام دو دوره ریاست جمهوری خود بر پنجاه ایالت آمریکا را مزّین سازد. حتی بنظر می‌آید وی همزمان به آینده نیز نظر دارد و بسا بخواهد از این منظر جایگاه نسل دوم خانواده ترامپ در تاریخ سیاسی آمریکا را ــ آنگونه که کندی‌ها و بوش‌ها پیش بردند ــ به آزمون گذارد. بنابر چنین نگرشی وی در این نوبت عاقلانه و هوشمندانه‌تر از گذشته به سراغ جاه‌طلبی‌های خود خواهد رفت و البته همانگونه که اشاره شد در این مسیر نیم‌نگاهی نسلی هم به امتداد سیادت خانوادۀ ترامپ بر سیاست آمریکا دارد، پس برخلاف دوره قبل بعید نیست با یک ترامپِ محتاط و هوشیار روبرو باشیم.

براساس این مقدمه پرسش برابر ما آن است که اولویت اصلی برای ترامپ از میان بحران‌های بیشمار داخلی و خارجی که گریبان آمریکا را گرفته است، کدام است و نگاه او برای اجرای یک «سیاستِ ملی و بین‌المللی نتیجه‌بخش» سوی کدام «کنج و زاویه» از پستوهای بازار سیاست جهان روزگار ما است. اینجا عامدامه از کنج و زاویه یاد نمودم تا توجه به «اقتضا، ناچاری و پنهانی» دهم. زیرا آنکه اصولاً در گوشه و کنج افتاده است، ممکن است انتخاب محدودی داشته باشد و از سر ناگزیری در گوشۀ پستو زانو زند.

در نگاه اول ترامپ وارد معرکه‌های پُرهزینه که بازیگران زیادی در آن هستند و اجماع نظر دربارۀ آنها نیاز به تکاپوی بسیار دارد، نخواهد شد. این نافی آن نیست که او چشم خود را بر حوادث فلسطین و لبنان یا جنگ روسیه و اوکراین، حتی شرایط چین و تایوان ببندد و دیپلماسی آمریکا را معطل و بیکار گذارد، یا فرصت خودنمایی در ابراز مواضع و حضور در صحنۀ مذاکرات احتمالی را نادیده انگارد. اتفاقاً او دانسته است برای اقتصاد آمریکا این بازارها چقدر سودآوری دارد. همچنانکه روزولت با ورود به جنگ، آمریکا را برندۀ جنگ بزرگ ساخت، ترامپ نیز اگر جنگ را بزرگ ارزیابی کند و بازنده را درست تشخیص دهد، بی‌محابا وارد نبرد خواهد شد. اما مسئلۀ اصلی این است که در این منازعات هنوز «جهت بازنده» معلوم نیست تا سهم‌گیری آشکارا مقرون به صرفه باشد. از سوی دیگر؛ ترامپ در هر اقدامی به پایگاه رأی خود و افکار عمومی جامعه آمریکا هم توجه دارد. او پیوسته به تزریق این باور دامن زده است که مجد و شکوه آمریکا به عنوان یک قدرت و یک ملت واحد حاصل کوشش وی است و آمده است تا آنچه «مایۀ شرمساری برای آمریکا» است را از پیشانی مردم خود بزداید.

با این نگرش و براساس سخنرانی‌ها، مواضع و تک‌پرانی‌های ترامپ طی کارزار انتخاباتی؛ برای نویسنده این سطور روشن است که دستور کار وی معلوم است. او دریافته که یک اقدام ملی و بین‌المللی که کم‌هزینه‌تر و نتیجه‌بخش‌تر باشد کدام است. ترامپ حتی بسیار روشن معلوم ساخته اقدامی که محبوبیت داخلی وی را چشمگیر و لگدی بر تابوت خاطرۀ حکمرانی رقبای دمکراتش زند، بازگشت به صحنۀ افغانستان است. او در تنها مناظره خود با هریس که تصادفاً در ۱۱ سپتامبر انجام شد نحوۀ تخلیه افغانستان توسط ارتش کشورش را «شرم‌آورترین خروج نظامی در تاریخ» خواند و خاطرنشان ساخت «۸۵ میلیارد دلار تجهیزات نظامی آمریکا» در افغانستان برجای مانده است که حکومت تحت رهبری وی برای بازپس گیری این تجهیزات از طالبان اقدام خواهد نمود. او حتی چند روز قبل از رای‌گیری تهدید نمود که انتظار دارد درخواست استعفای فرماندهان نظامی که در پروندۀ فاجعه‌بار خروج از آمریکا مسئولیت داشتند را همان روز تحلیف و پیش از صدور احکام اخراج آنان دریافت نماید.

بنابر همین چند مثال و با بررسی برخی مواضع پراکنده دیگر ــ همچون اتهام فروش تسلیحات آمریکایی توسط طالبان ــ ساده‌انگارانه است که تصور شود وی بدون مطالعه و هماهنگی گام در مسیرِ چنین گفتمانی نهاده باشد. در حقیقت آنچه راقم این سطور را بیشتر متقاعد می‌کند که جهت اصلی سیاستِ ملی و بین‌المللی نتیجه‌بخشی که ترامپ آغاز خواهد نمود، متوجه افغانستان است، همانا واکنش حکومت سرپرست به انتخاب ترامپ است. اعلامیه وزارت خارجه حکومت سرپرست در استقبال از پیروزی ترامپ متضمن دو نکته مهم و شگفت‌آور بود:

 اول: همچون بیانیه ۲۰۲ که طالبان برای پیروزی بایدن انتشار داد، در این متن هم به توافقنامه دوحه ارجاع شده است. تردید روا نیست که عبارت مندرج در این اعلامیه  ــ با شناختی که از سخنگویی وزارت امور خارجه دارم ــ تنها پس از بررسی دقیق عبارات اولیه و «هدایت مقامات عالی» حکومت سرپرست نشر شده است. اما آنچه مایۀ شگفتی است آنکه عبارت‌بندی این متن دربارۀ توافقنامه دوحه نه فقط نشان از موضع قوت و قدرت «امارت اسلامی» ندارد بلکه مطالعه آن حس غریبی را در خواننده ایجاد می‌کند: «توافقنامه دوحه میان ا.ا.ا. و ایالات متحده آمریکا در زمان حکومت رئیس‌جمهور دونالد ترامپ امضا شد که پس از آن اشغال بیست‌ساله افغانستان پایان یافت». در واقع پس از جملۀ خبری اولیه این گزارۀ نتیجه‌گیری برایم مسئله شد. مخاطب با تعجب در مسندالیه این جمله درمی‌یابد که مقامات طالبان گویی از تمام اظهارات سه سال اخیر خود که پایان اشغال را نتیجۀ «جهاد و مجاهدت» عنوان می‌کردند، دست برداشته‌اند.

دوم: فراز سوم این اعلامیه متضمن توصیۀ مقامات طالبان می‌باشد که «متوقع است آقای ترامپ در پایان دادن جنگ‌های جاری در منطقه و جهان به ویژه مظالم و تجاوز جاری در غزه و لبنان نقش سازنده ایفا کند». این عبارت هم از این جهت حائز اهمیت است که ترکیب‌بندی آن چنین القاء می‌دارد نویسندگانش گویا خوف از آن دارند که «آقای ترامپ» به جای توجه به «جنگ‌های جاری در منطقه»، توجه خود را مبذول به بررسی «جنگ‌های پایان‌یافته در منطقه» نماید. 

این ارزیابی‌ها وقتی کامل خواهد شد که این آگاهی افزوده شود؛ قریب یکسال پیش، قندهار خواهان کسب “تجارب لازم در زمینۀ چگونگی مواجهه در برابر کمپین مبارزات انتخاباتی آمریکا به ترتیبی بود که عوارض سوء برای افغانستان نداشته باشد”.

در حقیقت رهبران طالبان با دقت‌نظری جدی شرایط در انتخابات آمریکا را زیرنظر داشتند. ای‌بسا قوۀ رهبری آنها برخلاف تحلیلِ ساده برخی از مقامات جوان و میانی طالبان که از سال قبل خرسندانه از احتمال بازگشت ترامپ به صحنه یاد می‌نمایند، بدین ادراک دقیق رسیده بودند که بازگشت ترامپ، کسی که در مناظره رسمی ابراز می‌دارد «طالبان مواد توافقنامه را نقض کردند، ما نیز آن را فسخ کردیم چون آنها کاری را که قرار بود، انجام ندادند»، چندان مایه امیدواری نیست.

با این همه؛ از نگاه من بررسی رسانه‌های کم‌شمار داخل افغانستان و ارزیابی آرای اجتماعی نحله‌های مختلف اثرگذار درون حکومت سرپرست طی ۴۸ ساعت اخیر نشان از قطب‌بندی جدی دو لایه موافقان و مخالفان ترامپ دارد. برخی پیام‌های چند ماه اخیر و به‌ویژه هفته‌های گذشته که یا «فرستاده» در کابل داد و «علما» به قندهار بردند، نه فقط بر این صف‌بندی افزوده است، بلکه فضا را برای در کنج و زاویه نگاه داشتن سوژه از نظر ترامپ مهیا ساخته است.

آن ارزیابی برخی مخالفان طالبان که تصور داشتند با حمایت از ترامپ خواهند توانست در دورۀ جدید چشمداشتی برای بازگشت به قدرت داشته باشند، همچنان سخیف و خام بوده و هست. برای ترامپ موضوع تحصیل دختران و کار زنان، کیفیت حکومت و سهم اقوام، و یا نقش طالبان در مبارزه با داعش و استفاده از خاک افغانستان توسط گروه‌های تروریستی ــ مگر القاعده ــ ارزش و اعتباری ندارد. ترامپ به صراحت در میانۀ تابستان امسال و طی نشست کنوانسیون ملی حزب جمهوری‌خواه ابراز کرد که فقط به بگرام نیاز دارد و خواهد کوشید پایگاه بگرام که در یک ساعتی محل ساخت تسلیحات هسته‌ای چین است را در چهارچوب یک «مذاکره تجاری» در اختیار گیرد.

بنابر این سلسله ارزیابی، بنظر می‌رسد جهت گام اولیه ترامپ برای اجرای یک سیاستِ ملی و بین‌المللی نتیجه‌بخش را به سوی افغانستان باید دید. او در وهلۀ اول خواهد کوشید ناموس برجای مانده از سربازان خود را از دست حکومت سرپرست برهاند، لذا فهرستی بلندبالا و ۵/۸  میلیارد دلاری را برروی میز گذاشته است. کوشش او برای بازپس‌گیری تسلیحات برجا مانده در جامعه آمریکا موجی از محبوبیت اجتماعی را برای وی رقم خواهد زد. او اگر در ستاندن این تسلیحات موفق شود، از شکست مفتضحانۀ حاصل از بیست سال اشغالگری آواز پرطنین افتخار را سر خواهد داد و بر طبل پیروزی بر طالبان خواهد کوبید. مرحلۀ دوم اقدام وی ایجاد پایگاه در افغانستان و ملزم نمودن طالبان به تعهداتی است که در توافقنامۀ دوحه مندرج است.

این درست است که بخشی از نیروی عمل‌کننده طالبان در افغانستان پس از شکست ترامپ و در پی جابجایی در کاخ سفید، از فرصت استفاده کرد و خارج از مسیر مذاکراتی دوحه وارد کابل و تجدید امارت شد. شاید آن روز کسی در میانه فرماندهان و رهبران طالبان تصور این را نداشت که سه سال و اندی بعد؛ ترامپ طرف تعهد دیروز سرحال و سرخوش از بادۀ سرمستی باردیگر مقابل آنها قرار گیرد و مطالبۀ تعهدات نقض‌شده توافقنامه را همراه با ۵/۸ میلیارد دلار تسلیحات نماید.

امروز ابزارهای ترامپ برای اثرگذاری بر شرایط جاری کم از چهارسال پیش نیست. او می‌داند اقتصاد افغانستان وامدار سالانه هفت میلیارد دلار کمک بلاعوض آمریکا است. همچنین با تهدید لفظی اخیر خود که خاطره فرستادن تصویر هوایی منزل ملا برادر را بازگفت؛ حتی قبل از ورود به کاخ سفید یادآور شد «سامانۀ پهبادی آمریکا از همان ظرفیتی برخوردار است که توانست تفاهم در دوحه را شکل دهد».

صرفنظر از یک، دو همسایه واکنش همسایگان و برخی از کشورهای منطقه نسبت به انتخاب مجدد ترامپ هم موید آن است که تعهدات و توافقات دوجانبه آنها با حکومت سرپرست به اقتضای شرایط جدید جهانی می‌تواند به سرعت روزآمد شود. عموم اینگونه کشورها در مسیر همکاری طالبان با آمریکا، گشایش بیشتر و در شرایط سرسختی کابل و قندهار، انقباضی همه‌جانبه را پیشه خواهند ساخت.

در یک جمع‌بندی معتقدم سیاست موازنه‌محور اعلام شده حکومت سرپرست به دلیل ناروشنی و فرصت‌طلبی با چالش سختی روبرو شده است. ترامپ برخلاف پیشنهاد سخنگوی وزارت خارجه حکومت سرپرست که توقع‌مند است به رفع مظالم غزه و لبنان توجه نشان دهد، معتقد است برای ورود به بحران خاورمیانه یا مسئلۀ اوکراین تنها پس از «تغییر روایت جنگ افغانستان» باید عمل نمود.

ترامپ مانند ناپلئون سرداری نیست که در نتیجه را در میدان جنگ رقم زند بلکه تاجری است که در کنج و زاویه پستوی یکی از حجرات این بازار شلوغ سیاست معامله خواهد کرد. برای «آمریکای عصر ترامپ دوم»؛ «بازپس‌گیری تسلیحات متعلق به ملت آمریکا از چنگ طالبان» یک اثر روانی داخلی و بین‌المللی ایجاد می‌کند، بی‌جهت نیست رهبر طالبان دستور اکید صادر نمود تا مقامات وزارت دفاع و کشور بدون استیذان از وی دیگر حق گشودن دپوهای تسلیحاتی در اختیار خود را ندارند.

از نگاه من؛ ترامپ تا حل مسئلۀ افغانستان وارد معرکه‌های بزرگ‌تر نخواهد شد و این ناشی از آن است که بخشی از زمان به دلیل اشتباه محاسباتی در داخل حکومت سرپرست افغانستان برای طالبان از دست رفت. این میزان عقب‌گردِ شتابزده که در چینش متن اعلامیه سخنگوی حکومت سرپرست مندرج است؛ حتی برای نگارنده که بر در و دیوار اطراف ساختمان وزارت خارجه و میادین و خیابانهای کابل شعار «رفع اشغال: نتیجه جهادِ مردم افغانستان» را دیده بود، جای تعجب داشت.

پذیرش و اعلان این منطق در یک اعلامیۀ رسمی حکومتی مبنی بر اینکه تن‌دادن به مصالحه‌ای که «در زمان حکومت رئیس جمهور دونالد ترامپ امضا شد» و «پس از آن اشغال بیست‌ساله افغانستان پایان یافت»، از اثر الهام‌بخشی که طالبان در میان هواداران خود داشت، به نحو موثری خواهد کاست. شک ندارم اگر این خطا ترمیم نشود و این زخمِ گشوده چرکین گردد، ریزش نیروهای جهادی طالبان یا جذب آنها به سوی داعش حداقل ممکن خواهد بود.

۳۱۱۳۱۱

source

توسط spideh.ir