آرمان امروز-سرویس دیپلماسی: اجلاس سران دول عربی و اسلامی در ریاض برای بررسی جنگ غزه و لبنان یک حاضرِ ساکت و دو غایب بزرگ داشت؛ اولی امیر قطر که بر خلاف گذشته، امروز سخنرانی نکرد و این رفتار او هم احتمالا اعتراضی به نبود اراده‌ای جمعی و به خاطر نداشتن امیدی به نتیجه‌بخشی اجلاس در امتداد تعلیق وساطت میان طرفین جنگ باشد.
اما دو غایب اجلاس یکی محمد بن زاید رئیس امارات که عدم حضورش نشانگر تداوم تنش و اختلافات اعلام نشده او با بن سلمان است و با بازگشت ترامپ به قدرت و نظر به روابط خاصش با هر دو به ویژه ولیعهد عربستان باید دید دو نفر را آشتی می‌‎دهد یا تنش را عمیق‌تر می‌کند.
غایب دیگر هم رئیس جمهور ایران بود که دلیل آن «تراکم امور اجرایی» عنوان شد، اما احتمالا به نگرانی حاکمیت از وجود اهدافی مخالف سیاست منطقه‌ای ایران بر‌گردد.
اکثر رهبران عرب و مسلمان در این نشست خطابه‌هایی تندتر از قبل علیه اسرائیل ایراد کردند؛ تا جایی که برخی رسانه‌ها و تحلیل‌گران اسرائیلی هم نسبت به سخنان بن سلمان اظهار تعجب کردند. ولیعهد عربستان در نطق خود با لحنی تند از نسل‌کشی در غزه و ضرورت توقف آن گفت و دوباره حمله به ایران را محکوم کرد.
صابر گل‌عنبری در این رابطه می گوید: ناگفته پیداست که اسرائیل با حمایت همه جانبه آمریکا و در سایه «بی‌عملی» و «نبود کنش جمعی موثر» عربی و اسلامی، دست خود را کاملا برای تداوم جنگ و نسل کشی بی‌‍سابقه در غزه در طول ۴۰۰ روز گذشته باز دید.
منظور از این کنش هم ورود این کشورها به جنگ با اسرائیل نیست، بلکه دستکم با داشتن لابی‌های متنفذ و قوی در آمریکا می‌توانستند اجازه ندهند بحران انسانی عمیق در غزه وارد این مرحله شود.
اتخاذ این رویکرد به ویژه از سوی مصر، عربستان، امارات و اردن محصول سه عامل بود: نخست نوعی همذات‌پنداری با هدف نابودی حماس به عنوان آخرین پایگاه حکمرانی اسلام سیاسی سنی.
عامل دوم نیز نگاه به این جنگ و سرنوشت آن از دریچه تقابل منطقه‌ای با ایران بود. شکاف و تنش در منطقه به ویژه در یک دهه اخیر میان ایران و این کشورها چنان عمیق شد که این بازیگران به ویژه عربستان و امارات در کنار عوامل دخیل دیگر به عادی‌سازی و تقویت روابط با اسرائیل به عنوان یک مولفه موازنه‌ساز در مقابل ایران می‌نگریستند و به تبع آن، شکست و تضعیف اسرائیل را به معنای تقویت ایران می‌پنداشتند. عامل سوم هم این که اساسا این کشورها به دلایل دیگری همچون ارتباط و نزدیکی به کانون‌های قدرت به ویژه در آمریکا و لابی اسرائیلی از مدتها پیش با عبور از عامل فلسطین و خوانشی دیگر نسبت به منطقه مسیری متفاوت از قبل را انتخاب کرده و بر توسعه اقتصادی و غیره متمرکز شدند. مولود آن هم خروج مناقشه فلسطین از دستور کار سیاست خارجی این کشورها و  جایگزین شدن عادی‌سازی روابط با اسرائیل بود. فراموشی این مناقشه خود یکی از عوامل پیشران حمله هفتم اکتبر حماس شد.
اما اهمیت تندتر شدن خطابه‌های «بی‌عمل» رهبران عرب در این نیست که به زودی کنشی جمعی علیه اسرائیل شکل می‌گیرد، بلکه در آنجاست که مساله فلسطین دستکم در بعد اعلامی دوباره به متن سیاست‌های عربی بازگشته است.
این در حالی است که تا قبل از هفتم اکتبر ۲۰۲۳ نه کسی از تشکیل کشور فلسطین سخن می‌گفت و نه یادی از مناقشه فلسطین می‌کرد و اولویت، عادی‌سازی بدون پیش‌شرط با اسرائیل بود.
واقعیت این که هر چه جنگ غزه طولانی‌تر شد نه تنها فرصت تمام کردن آن با تحقق اهداف ممکن‌تر نشد، بلکه پیامدهای زیان‌بار آن در منطقه و جهان برای اسرائیل بیشتر شد؛ به گونه‌‌ای که دیگر تحمل این بحران انسانی نه تنها برای افکار عمومی جهانی بلکه حتی متحدان اسرائیل و کشورهای منطقه نیز دشوار شده است؛ گرچه هنوز این نگاه به دلایلی وارد فاز اقدام عملی نشده است.
در کنار آن نیز برخی بازیگران «تا حدودی» نگران اهداف واقعی راستگرایان اسرائیل در منطقه شده‌اند؛ به نحوی که بن فرحان پس از اجلاس گفت که اهداف جنگ فراتر از تضمین امنیت اسرائیل است.
اهمیت دیگر خطابه‌های امروز این است که پس از پیروزی ترامپ ایراد می‌شود که دستور کار اصلی او در منطقه تکمیل پروژه توافق ابراهیم است که در دور نخست ریاست جمهوری ترامپ آن را به «رایگان» پیش برد. اما این «خطابه‌های خشمگین» و پرپسامد شدن درخواست‌‎ها برای توقف جنگ و تشکیل کشور فلسطین (در اراضی ۱۹۷۶) «می‌تواند» برآیند ادراک جدیدی در ذهنیت بازیگران کلیدی منطقه باشد که این پروژه در دور دوم ریاست جمهوری ترامپ نباید «مجانی» و با دور زدن فلسطین پیش برود.
همین خود «می‌تواند» لابی‌گری جدیدی با ترامپ در آینده از جانب متحدان عرب آن رقم زند و در متفاوت ظاهر شدن او در دور دوم ریاست جمهوری خود در منطقه کمک کند.

source

توسط spideh.ir