فاطمه مقدسی-فعال اجتماعی: داستان به بیش از 15 سال پیش بازمی‌گردد؛ زمانی که یک جمع کوچک دانشجویی در جست‌و‌جوی محل زندگی کودکان زباله‌گرد تهران، به روستایی در حاشیه شهر‌ری رسیدند؛ روستای محمودآباد. چند ماه از فعالیت‌های فرهنگی پاره‌وقت برای کودکان نگذشته بود که متوجه مسئله بزرگی در منطقه شدند. یک گروه خودجوش محلی که مدرسه‌ای با بیش از 200 کودک کار و مهاجر را در سوله‌ای بزرگ تشکیل داده بودند، در آستانه منحل‌شدن بود. در آن سال‌ها، حساسیتی در فضای عمومی به وجود آمده بود که دولت ادامه فعالیت این مدارس را غیرمجاز اعلام کرد و این مجموعه محلی با تمام کودکانش‌ باید خانه‌نشین می‌شد. این تهدید بزرگ، فرصتی بود برای پیوند‌خوردن فعالان محلی با این جمع کوچک دانشجویی و بر اثر این اتحاد بود که انجمن پویش متولد شد.

اکنون بیش از 15 سال از فعالیت این انجمن می‌گذرد. در تمام این 15 سال، اولین هدف پویش بازگرداندن حق آموزش، حق احترام، حق شادی، حق رؤیا‌داشتن، حق سلامت و در یک کلام حق کودکی به کودکانی بود که جایی برای آنها پشت نیمکت‌های مدارس باز نبود و به سادگی این حق از آنها دریغ شده بود؛ کودکان کار، کودکان در معرض آسیب، کودکان مهاجر و هر کودکی که از مدرسه بازمی‌ماند. در تمام این 15 سال، پویش تلاش کرد تا کودک کار و در معرض آسیب را در بستر خانواده‌‌اش ببیند و فضایی بسازد که در آن توان‌افزایی کودکان، پا‌به‌پای مادران و پدران‌شان رخ می‌دهد. در تمام این 15 سال، پویش تلاش کرد ‌پا‌به‌پای خدماتی که‌ ارائه می‌دهد، حمایت دولت و جامعه را برای بازگرداندن حقوق این کودکان طلب کند و با بلند‌‌کردن روایت‌های خاموش این کودکان، به فهم‌ همدلانه‌ از آنها در جامعه کمک کند.

در تمام این 15 سال، پویش تلاش کرد ‌با حضور کنشگران محلی در بالاترین سطوح مدیریتی‌ و اجرائی، نهاد مدنی پایداری خلق کند که قادر است نسل بعدی کنشگرانش را از درون مجموعه تربیت کند.

در تمام این 15 سال، پویش تلاش کرد‌ فضایی بسازد که در آن مرزی میان ایرانی و غیرایرانی، مهاجر و غیرمهاجر، دانشگاهی و غیردانشگاهی، محلی و غیرمحلی، بی‌سواد و باسواد وجود نداشته باشد؛‌ نه‌تنها برای کودکان، بلکه برای پدرها و مادرها و از همه مهم‌تر برای اداره‌کنندگان این نهاد.

در تمام این 15 سال، ایران شاهد تغییرات تلخی بود؛ روزهایی که چه میزبان و چه میهمان این خاک، به گرفتاری‌هایی افتادند که زیستن را برای هر انسانی سخت می‌کرد و جامعه را به جان هم می‌انداخت. پویش اما تلاطم‌های این دریا را به پای دیگری نینداخت و خانه‌ای ساخت که در آن، مرزهای دو ملت، دو همسایه، دو بیگانه به «ما» بدل شد و جای خط‌کشی، دیگری‌سازی و دیوارکشی را هم‌صدایی و همراهی دو ملت گرفت.

در تمام این 15 سال، پویش تلاش کرد ‌عزت نفس و احترام کودکان را به قیمت گسترش و بزرگ‌شدن بی‌رویه یا به قیمت تبلیغات و معروف‌شدنش، نفروشد و امانت‌دار هویت کودکان باشد. در تمام این 15 سال، پویش مقاومت‌های زیادی کرد و بارها دست رد به سینه حمایت‌های بزرگی زد که با اصول انسانی‌اش همسو نبود. به هیچ نهاد دولتی و غیر‌دولتی وابسته نشد و تنها با حمایت‌های خرد همیاران وفادارش، پستی و بلندی‌های این مسیر را هموار کرد. در تمام این 15 سال، پایداری پویش به همیاری کسانی وابسته بود که عمرشان، تجربه‌هایشان و حاصل زحمات‌شان را بدون چشمداشت بر سر این سفره آوردند و در رهگذار باد، نگهبان این لاله بودند.

حال بعد از این 15 سال، خانواده کوچک پویش، نهال جوانی است که از هم‌صدایی و همدلی داوطلبانش تغذیه می‌کند و با مهر و همیاری حامیانش بزرگ می‌شود.

 

source

توسط spideh.ir