همشهری آنلاین – امیرمهدی فریدونی: وقتی از خیابان شهید «حمیدرضا یادگار» محله تولیددارو عبور میکنیم دیوار جالبی توجه ما را به خود جلب میکند. دیواری که تصویر شهدای محله بر روی آن نصب شده. در کنار این ۸۵ شهید گرانقدر سالهای دفاع مقدس، یک رفیق جامانده هم هست که سالها عمرش را صرف پاسداشت یاد و نام همرزمانش کرده است. «مصطفی فخفوری» رزمندهای ۶۵ ساله محله تولید دارو نزدیک به ۴۴ سال است که برای زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدای محله تلاش میکند و بازگویی خاطرات آنها و نگهداری و ترمیم تصاویر شهدای روی دیوارها از جمله اقدامات ارزنده اوست. در ادامه سراغ او و چند نفر از اهالی رفته و از چند و چون این اقدام او جویا شدیم.
یاران چه غریبانه رفتند از این خانه
فخفوری در روزهای ابتدایی جنگ تحمیلی در جبهه حضور فعالی داشت. با توجه به نیاز جبهه به نیروهای جدید، بعد از ۶ ماه به تهران بازمی گردد تا دوستانش را هم برای دفاع از مام میهن با خود همراه کند. قرار بود با هم برای وطن جان دهند اما تقدیر برای او طور دیگری رقم خورد. دوستانش همه پر کشیدند و مصطفی فخفوری زنده ماند. او ماند تا از یادمان دوستانش پاسداری کند و به نسل آینده درس ایثار و عشقی که یادگار دوستانش بود را بیاموزد. تمام هم و غم فخفوری زنده ماندن یاد شهدایی است که هنوز صدایشان در مسجد محل جاری است. جوانانی که به وقت دفاع از وطن یکدل شدند و همه با هم به مناطق اعزام شدند در صورتی که میتوانستند بمانند و از جوانیشان لذت ببرند. او تصاویر دوستانش را یک به یک بعد از خبر شهادتشان از خانوادههایشان تحویل میگرفت و برای ماندگار شدن آنها به یاری نقاشی به نام «محمد فخار» که صورت شهدا را میکشید، تصاویر را بر دیوار خیابان اصلی نصب میکرد تا مردم به یادآورند جوانان رعنایی که تا همین دیروز غرق در رویای آینده خویش بودند چگونه برای ماندن مام میهن جان دادند. او برای آنکه بتواند از یادمان دوستان پاسداری کند با هزینهٔ شخصی خود کانکسی اجاره کرد تا هم تمام وقت خود را با دوستان بگذراند و هم امکانات لازم برای رسیدگی به ترمیم و نگهداری تصاویر را در آنجا بگذارد.
جنگ اصلی در جبهه فرهنگی بود
فخفوری خودش از حال و هوای آن روزگار اینطور میگوید: «اولین بار طرح اولیه کار توسط حاج آقا بهاءالدینی، پدر شهید مرتضی بهاالدینی و نانوای قدیمی محلهمان مطرح شد. هر وقت خبر شهادت دوستانم میرسید، متاثر میشدم. سراغ خانوادههایشان میرفتم و عکس شهید را میگرفتم و به نقاش و هنرمند محلهمان محمد فخار میدادم. فخار در زیرزمین مسجد تصویر شهدا را می کشید. قبلاً تصاویر روی بوم نقاشی که معمولاً پارچهای بود کشیده و تا مراسم سوم شهید به خانوادهاش تحویل میشد و پس از پایان مراسم روی دیوار کارخانه تولیددارو نصبشان میکردیم. تابلوهایی از شهدا هم به خانواده های شهدا از طرف مسجد اهدا می شد. بعد از هر عملیات دیوار پر میشد از تصویر جوانهای پرپرشده شهر! هدف ما این بود تا مردم را متوجه جانفشانی جوانهای محله کنیم. همان جوانانی که تا دیروز در کنارمان بودند و حالا همه وجودشان را برای میهن فدا کردند.» او میدانست که قرار است چه بار سنگینی را بر دوش بکشد. قرار بود زبان تمام همرزمانی باشد که جانفدایی وطن بودند. دشمن در دوران جنگ تحمیلی، تمام تلاشش را میکرد تا پرپر شدن جوانان وطن را کم ارزش جلوه دهد. این کار فخفوری در جبهه فرهنگی، مشت محکمی بر دهان دشمن بود.
بعد از اتمام جنگ تحمیلی حاج مصطفی عهده دار وظیفهای تازه شد. او باید احساس وفاداری و پاسداری از میهن را با زنده نگه داشتن یاد دوستانش به نسل آینده منتقل میکرد. فخفوری با شوق فراوان تعریف میکند: «میخواستم هرطور شده تصاویر بماند و آسیبی به آنها نرسد. هرگاه تصویری کهنه میشد یا به بافت دیوار آسیبی میرسید به ترمیم آن میپرداختم. با جوانان محل رابطه خوبی داشتم و هرگاه از دوستان شهیدم میپرسیدند با شوق فراوان از خاطراتشان میگفتم.» او هرگاه دلسرد میشود به سراغ تصاویر دوستانش میرود و از آنها برای ادامه دادن کار و تسلیم نشدن یاری میطلبد. باور دارد که دوستانش صدای او را میشنوند و هنوز هم زندهاند. حال فخفوری درکنار دوستانش خوب است و تمام محل با او یکدل شدهاند تا تصاویر شهدا کماکان پرصلابت و ماندگار بماند. او از دوستانش جاماند اما نگذاشت تا خاطراتشان در گذشته بماند.
فرمانده بسیج مسجد حضرت ابوالفضل(ع) محله تولیددارو
وجودی که وقف رفاقت شد
در مسجد همه از او سخن میگفتند که چگونه عاشقانه پای کار نگهداری از تصاویر مانده و تمام نوجوانان و جوانان محل را با رفتار خوب خود تشویق به کارهای فرهنگی در کنار تصاویر شهدا کرده. «سید علیرضا کیایی» فرمانده بسیج مسجد حضرت ابوالفضل(ع) تولیددارو دراین باره میگوید: «هر وقت به به مسجد میآمدیم، آقای فخفوری از دلاوریهای شهدای محل میگفت و ما را تشویق میکرد تا حواسمان به این یادمان و تصاویر شهدا باشد تا آسیبی به آنها نرسد. هر وقت برای دیدنش به کانکس کنار دیوار شهدا میرفتیم درحال درد و دل با تصاویر همرزمان شهیدش بود. او هر روز با دوستانش حرف میزد و درد و دل میکرد. از ته دل باورداشت هنوز هم زندهاند.» او با تصاویر دوستانش پیوندی ناگسستنی دارد و به قول اهالی محله خودش را وقف یادمان شهدای تولید دارو کرده.