با آغاز ریاست جمهوری دونالد ترامپ در ایالات متحده، نگاهها به سیاستهای احتمالی او در قبال ایران معطوف شده است. در مراسم تحلیف، تمرکز اصلی او بر اولویتهای داخلی بود و اشارهای خاص به خاورمیانه، از جمله اسرائیل، ایران یا عادیسازی روابط در منطقه، نداشت. با این حال، عدم اشاره به این موضوعات به معنای بیاهمیت بودن آنها نیست. ترامپ در مراسم تحلیف سال ۲۰۱۷ نیز به این مسائل اشارهای نکرده بود، اما در ادامه از برجام خارج شد، پیمان ابراهیم را آغاز کرد، قدس را به عنوان پایتخت اسرائیل به رسمیت شناخت و جولان را نیز به این کشور بخشید.
تاکنون ترامپ سیاست مشخصی در قبال ایران اعلام نکرده است، اما به نظر میرسد که او به دنبال جنگ نیست و در مراسم تحلیف خود نیز بر این موضوع تأکید کرد. با این حال، او صلح را بر اساس معیارهای خود و از موضع قدرت میخواهد. ممکن است او تا مرز جنگ پیش برود و حتی تهدید نظامی کند، اما بعید است که جنگی را آغاز کند، مگر اینکه مطمئن باشد که این جنگ یک طرفه خواهد بود و زیان کلانی به همراه نخواهد داشت. ترامپ در گذشته با کمک به پایان جنگهای لبنان و غزه این رویکرد را نشان داده است و احتمالاً به جنگ اوکراین نیز پایان خواهد داد. پایان این جنگ ممکن است بدون مذاکرات طولانی و با یک توافق غافلگیرکننده همراه باشد.
ترامپ به عنوان رئیسجمهوری که بدون تهدید به جنگ و استفاده از گزینههای نظامی، تصویری رعبآور از خود ساخته است، شناخته میشود. او بینالمللگرا نیست و مخالف ساختارها و نهادهای بینالمللی است. او به کار جمعی با متحدان سنتی آمریکا اعتقادی ندارد و بیشتر به دنبال منافع آمریکا به صورت انفرادی است. ترامپ خاورمیانهای آرام میخواهد تا بتواند سیاستهای خود، مانند پیشبرد پیمان ابراهیم و تنشهای تجاری با اروپا و چین، را در این منطقه اجرا کند.
تاکنون ترامپ برخلاف انتظارات بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، عمل کرده است. برای مثال، او برای توقف جنگ غزه فشار آورد و حتی به طور ضمنی به نتانیاهو تهدید کرد. این رفتار او، همراه با بازنشر اظهارات جفری ساکس، اقتصاددان آمریکایی، که به شدت از نتانیاهو به دلیل تلاش برای وارد کردن آمریکا به جنگ با ایران انتقاد کرد، میتواند پیامهای مثبتی به ایران ارسال کند.
از دیگر نشانههای مثبت میتوان به لغو حفاظت فیزیکی از جان بولتون، انتقاد از نقش او در جنگ عراق و اخراج برایان هوک، یکی از ارکان سیاست فشار حداکثری علیه ایران، اشاره کرد. همچنین انتخاب مایکل دیمینو، چهرهای مخالف جنگ و تنش نظامی با ایران، به عنوان رئیس سیاستگذاری پنتاگون در خاورمیانه، میتواند نشاندهنده تغییر رویکرد ترامپ باشد.
اینکه ایران چگونه با این پیامهای ضمنی ترامپ برخورد کند و چگونه آنها را تفسیر کند، موضوعی جداگانه است. اما نباید تنها به هیاهوی رسانهای در مخالفت با مذاکرات و غیره اکتفا کرد. ترامپ به عنوان فردی خودشیفته، به دنبال ثبت اتفاقات و توافقهای تاریخی به نام خود است و میخواهد کارهایی انجام دهد که پیشینیانش از انجام آن ناتوان بودهاند.
تأکید مداوم ترامپ بر پرهیز از جنگ در خاورمیانه نشان میدهد که او به دنبال دیپلماسی و توافق با ایران است. اما این توافق چه خواهد بود؟ احتمالاً توافقی فراتر از برجام با تمرکز بر مسائل هستهای که در آن امتیازاتی بگیرد که اوباما و بایدن نتوانستند. اگر پیامهای پسزمینهای او به نتیجه نرسد، ممکن است ترامپ از ابتدا با تشدید فشار حداکثری و تلاش برای قطع کامل صادرات نفت ایران، این هدف را دنبال کند. به هر حال، به احتمال زیاد مذاکرات مستقیم، چه محرمانه و چه آشکار، دیر یا زود آغاز خواهد شد. در دنیای سیاست، هیچ بعید نیست که در نهایت شاهد یک توافق غیرمنتظره و غافلگیرکننده باشیم.
برخلاف دیدگاههای آخرالزمانی درباره سیاست خاورمیانهای ترامپ، او به دنبال برهم زدن موازنههای کنونی در منطقه به شکل بنیادین نیست و فعلاً ارادهای بینالمللی برای این کار وجود ندارد. ترامپ همه چیز را از دریچه پول و اقتصاد میبیند. حضور صاحبان غولهای اقتصادی و فناوری مانند ایلان ماسک، جف بزوس، مارک زاکربرگ، لارن سانچز و ساندار پیچای در مراسم تحلیف او و همچنین تعلیق ۹۰ روزه کمکهای خارجی حتی به اسرائیل، بازتابی از این واقعیت است.