وقتی تفکر انتقادی و تخیل خلاق با مانع مواجه می‌شود و هنرمند در برابر فشارهای بازار و دستورات دولتی مقاومت می‌کند، گاهی چاره‌ای جز پناه بردن به زیرزمین باقی نمی‌ماند. چرا جنبش‌های مقاومت به فعالیت‌های زیرزمینی روی می‌آورند و به حفر تونل‌ها، ایجاد کانال‌های ارتباطی، ساخت پناهگاه‌ها و انبارهای تسلیحات و حتی شهرهای زیرزمینی می‌پردازند؟ وقتی حرکت روی زمین پرخطر است و مقصد دور از دسترس به نظر می‌رسد، و باید از انواع نظارت‌ها و بازرسی‌ها عبور کرد، و هر اشتباه کوچکی در مدارک ممکن است به بازداشت یا حتی محرومیت دائمی از سفر و نرسیدن به مقصد منجر شود، چه راهی جز جست‌وجوی مسیری در زیرزمین باقی می‌ماند؟

تعاریف و مفاهیم معمول نیاز به بازنگری دارند. هنر، رسانه، مخاطب، نظام هنری-رسانه‌ای، فرد، جامعه، و کرامت انسانی هرکدام چگونه تعریف می‌شوند و چه ارتباطی با یکدیگر و با زمان و مکان دارند؟ از مجموع این مفاهیم چه دستاوردی برای انسان حاصل شده است؟

چیدن حروف سربی در کنار هم و قرار دادن آنها در ماشین چاپ، و سپس چاپ متن بر روی کاغذ، آغازگر عصر تکثیر نوشتار و گسترش دانش بود. این فرآیند منجر به انتشار کتاب‌ها، تأسیس دانشگاه‌ها، ایجاد کارگاه‌های آموزشی، رونق تولید و بهبود رفاه عمومی شد. همه این دستاوردها را می‌توان نتیجه انقلاب گوتنبرگ و گسترش صنعت چاپ در جهان دانست. در آن دوران، فرهنگ با متن مکتوب و سکوت تعریف می‌شد و در سیاست به خطابه و در تجارت به مذاکره حضوری محدود می‌شد.

با ظهور الکتریسیته و پیشرفت فناوری، انتقال صدا و نور امکان‌پذیر شد و عصر جدیدی آغاز گردید. عصر گوتنبرگ به پایان رسید و ماهواره‌ها جایگزین ماه در آسمان شدند. در این دوران، خورشید دیجیتال طلوع کرد و جهانی بافته از نور و صدا پدید آمد. در این جهان، انسان از طریق حواس بینایی و شنوایی به دنیایی صوتی-تصویری وارد شد و متن مصور و صوتی جایگزین متن مکتوب و ساکت شد. از دوران زندگی در غارها تا عصر شکار، کشاورزی، صنعت و کارگری، انسان همواره آرزو داشته است که دورتر را ببیند و آنچه را که در آن حضور ندارد، بشنود.

افسانه آینه جادویی که در آن پیرمرد به آینده نگاه می‌کند و با آن صحبت می‌کند، ریشه در نیاز دیرینه انسان به شکستن مرزهای زمان و مکان دارد. امروزه، با ظهور هوش مصنوعی و تلفن‌های همراه، انسان به این آرزو دست یافته و آینه جادو را در کف دست خود دارد. عصر گوتنبرگ به تاریخ پیوسته و انحصارهای مالی و سیاسی بر تولید و توزیع محتوا شکسته شده است. اکنون، مخاطبان به تولیدکنندگان تبدیل شده‌اند و باورپذیری به شاخص اصلی تأثیرگذاری آثار دیداری-شنیداری تبدیل شده است.

دانایی سینمایی، هنر خلق آثار باورپذیر و تأثیرگذار است. هیچ ملت زنده و خلاقی اجازه نمی‌دهد چراغ دانایی سینمایی در کشورش خاموش شود. در عصر جنگ رسانه‌ای، نیروهای خلاق و متخصص نباید به حاشیه رانده شوند. سینمای زیرزمینی در واقع پاسخی به سانسور، ناامنی و هزینه‌های بالای تولید فیلم است. این سینما از مخاطبانی که انتظار دارند سینما جایگزین کافه، کاباره یا سیرک شود، فاصله می‌گیرد و در غیاب سینمای اجتماعی حرفه‌ای، تلاش می‌کند تا حداقل از هنر و دانش سینما محافظت کند.

تا زمانی که برخی بدون دلیل در میان سینما و مخاطب قرار می‌گیرند و بر اساس سلیقه شخصی به هنرمندان دستور می‌دهند چه بسازند و به مخاطبان چه ببینند، و به‌طور عمدی یا غیرعمدی مخاطبان را به بازارهای سیاه ماهواره‌ای و اینترنتی می‌سپارند، هنرمندان خلاق و زنده ممکن است به سینمای زیرزمینی پناه ببرند و در جشنواره‌های خارجی بدرخشند.

امیدواریم این درخت سرمازده تاب بیاورد و با رسیدن بهار دوباره شکوفه دهد و شاخه‌هایش زیر بار میوه‌های پربار خم شود. بدون شک، در هیچ سرزمینی که با سانسور و ناامنی بازار مواجه است، نمی‌توان به یک نظام هنری-رسانه‌ای فراگیر و تأثیرگذار دست یافت.

چون پایان شب‌های وصل فرا رسید، روزهای هجران نیز به سر می‌آید.

توسط spideh.ir