اجازه دهید ابتدا حرف آخر را بزنم: مخالفت صریح و بیپرده رهبر معظم انقلاب با مذاکره با آمریکا، دولت جوان چهاردهم را از مسیری که انتهای آن بنبست سرمایه اجتماعی و بیاعتباری کارگزاران بود، نجات داد. اما چرا و چگونه این اتفاق افتاد؟
تشکیل دولت چهاردهم در ایران و روی کار آمدن ترامپ در آمریکا تقریباً همزمان رخ داد. با توجه به سابقه ترامپ در خروج از برجام و اعمال فشارهای حداکثری، میشد پیشبینی کرد که با انتخاب مجدد او، ایده کاهش تنش با آمریکا و رفع تحریمها به کلی بیاثر شود. با این حال، جریان غربگرا شروع به زمزمههایی کرد مبنی بر این که دولت برای اداره کشور چارهای جز حل مشکلات خود، حتی با آمریکای ترامپ، ندارد و به هر طریقی باید راهی برای توافق با آمریکا پیدا کند. این جملات آشنا، که شبیه به آنها در زمان مذاکرات برجام و با عباراتی مانند «هر توافقی بهتر از توافق نکردن است» مطرح شده بود، نشان از تکرار مسیری تجربهشده و ناموفق داشت.
کمپین ناتوان نشان دادن کشور برای توجیه مذاکره و توافق با آمریکا، هفته گذشته با امضای یادداشت ریاست جمهوری توسط ترامپ وارد مرحله جدیدی شد. در این بخشنامه به وضوح از اصل جمهوری اسلامی به عنوان تهدیدی برای آمریکا و منطقه یاد شده و با تاکید بر تشدید فشارهای همهجانبه بر ایران، همه ابعاد فعالیتهای هستهای، دفاعی و منطقهای را هدف قرار داده است. با این وجود، جریان غربگرا بدون اشاره به مفاد این یادداشت، با تمرکز بر اظهارات هدفمند ترامپ در هنگام امضا و پس از آن در مصاحبه مطبوعاتی با نتانیاهو، این گونه وانمود کرد که دغدغه ترامپ صرفاً در حوزه سلاح هستهای ایران است و این دغدغه نیز از طریق مذاکره و دستیابی به توافق به سادگی قابل حل است.
تعجیل برخی مقامهای مسئول در تکرار خوانش سادهانگارانه از رویکرد ترامپ نشان داد که خطر جدی است و دستگاه عملیات روانی حریف قادر است با یک فریب تاکتیکی، حتی دستگاه تحلیلی و محاسباتی کارگزاران ارشد را دچار خطای راهبردی کند. خطایی که نتیجه آن چیزی جز تکرار آسیبهای وارد شده به کشور در دهه ۹۰ و گرفتار شدن در چرخه باطل تعلل، توقف، انتظار و ایجاد تکانههای شدید سیاسی، اجتماعی و اقتصادی با نقض عهد بیهزینه طرف مقابل نیست.
برجام، با وجود خسارتها و آسیبهایی که داشت، یک تجربه ارزشمند و گرانبها برای کشور ایجاد کرد و نشان داد که الگوی حل مشکل از طریق توافق با آمریکا الگویی ناموفق و ناممکن است. هدف آمریکا از مذاکره و توافق، نه اعطای امتیازهای پایدار، بلکه زمینهسازی برای سلب ابزارهای قدرت طرف مقابل و واداشتن آن به پذیرش تحمیلهای بیشتر است.
اما برخلاف جریان رسانهای معاند و امتدادهای خواسته یا ناخواسته داخلی آن که در حال ترویج این ادعا هستند که نتیجه مذاکره نکردن با آمریکا، بنبست و زمینگیری دولت است و در پی آن دیدگاههای رادیکالی همچون دعوت دولت به استعفا را مطرح میکنند، با اطمینان میتوان گفت که راهبرد «نه به مذاکره»، نه تنها بنبست نمیسازد، بلکه بنبستشکن است.
با توجه به تجربه ملی برجام، مخالفت کنونی رهبر انقلاب با مذاکره، کشور را از معطلی خارج میسازد و اجازه نمیدهد که افکار عمومی و بازارهای ایران بازیچه ترامپ و کانون صهیونیستی مسلط بر او شود. با ولعی که عدهای در این مدت برای مذاکره از خود نشان داده بودند، طرف آمریکایی به طمع افتاد که میتواند ضمن تشدید فشارهای تحریمی، در گفتار سیاسی خود از ادبیات دیپلماسی استفاده کند و به این شکل، اولاً با ایجاد دوقطبی سنگین در افکار عمومی، مسئولان را عامل و مقصر تحریم و مشکلات اقتصادی نشان دهد، ثانیاً با نگه داشتن کشور در مرحله بیعملی و انتظار برای گشایش از خارج، ابزارهای مقابله ایران را فرسوده و از دسترس خارج کند و در نهایت، میز مذاکره را به میز تسلیم و خنثیسازی کامل تهدید جمهوری اسلامی از طریق وادار کردن ایران به دادن امتیازهای سنگین به امید گشایشهای احتمالی تبدیل کند.
صراحت برخاسته از عقلانیت انقلابیِ حضرت آیتا… خامنهای این بازی را به هم زد و گفت: «مذاکره با چنین دولتی غیرعاقلانه، غیرهوشمندانه و غیرشرافتمندانه است و مشکلی را حل نمیکند. آن چه مشکلات از جمله مشکلات معیشتی مردم را برطرف میکند عامل داخلی یعنی همت مسئولان متعهد و همراهی ملت متحد است.»
منتفع بزرگ به هم خوردن این بازی سیاه، در درجه اول دولت چهاردهم خواهد بود که در صورت وارد شدن به مسیر تجربه شده مذاکره با آمریکا، ناگهان چشم باز میکرد و در مقابل انتظارات انباشته مردم، فرصتها را از دست رفته و دستان خود را خالی میدید.