به گزراش همشهری آنلاین ، فرهیختگان نوشت: یکی از انواع نظریه‌های بازی، بازی بزدل است. بازی بزدل به صحنه‌ای اشاره دارد که در آن دو راننده ماشین با سرعت به سمت هم حرکت می‌کنند. هرکدام که بترسد و فرمان را بچرخاند و از مسیر خارج شود، بازنده است و شکست خورده. وضعیت امروز ما و ترامپ را باید در همین نظریه دید.

جایی که «جنگ اراده‌ها» دوباره به کار افتاده است. طرف مقابل با قلدری می‌خواهد خاک دیگر کشورها را به آمریکا ضمیمه کند، تجارت دیگر کشورها را محدود و کشورهایی مانند ایران را به صورت کامل خلع سلاح کند و به زانو درآورد. هر طرفی که از او بترسد، دقیقاً در بازی او افتاده و شکست خورده است. اما آن‌هایی که بتوانند با تدبیر مقاومت کنند و بایستند او را به عقب خواهند زد. فهرست اهداف و سیاست‌های اعلامی او در قبال ایران در فکت‌شیتی که امضا کرده، تنها به این معناست که ایران باید خلع سلاح شود تا نه بتواند از خودش دفاع کند و نه به دشمنانی که به او حمله کرده‌اند، پاسخ بدهد.

تمام این بازی از آنجایی شروع شده که ترامپ و تیمش تصور می‌کنند ایران ضعیف شده است. او با این تصور با تمام سرعت به سمت ایران حرکت می‌کند تا ایران را بترساند و از مسیر خارج کند و یک‌بار برای همیشه، ایران را از هرگونه امکان دفاعی تهی کند. در این مسیر او فقط دو گزینه را برای ایران فعال می‌داند و آن را بدون لحن فریب‌دهنده از ده روز پیش تکرار می‌کند. اینکه یا خلع سلاحی که در فکت‌شیت نوشته را قبول کند یا اینکه توسط رژیم‌صهیونیستی بمباران شود. این لحظه‌ای است که ما هیچ چاره‌ای جز تولید یک گزینه سوم از خودمان نداریم. باید او را از این مسیر ضدتوسعه و ضدامنیت ملی که برای ما هدف‌گذاری کرده، خارج کنیم و راهی جز ماندن در این بازی بزدل نخواهد بود.

پذیرش مذاکره دقیقاً شبیه همان چیزی است که شاه اردن در واشنگتن به سر خود آورد. او با عدم شفاف‌سازی مخالفتش در موضوع انتقال فلسطینیان غزه به اردن، عملاً در این بازی باخت و حالا هر کاری هم که بکند در همان زمین بازی ترامپ باقی خواهد ماند. تجربه مذاکره ترامپ با کره شمالی در دوره اول هم پیش‌روی ماست؛ جایی که با تمام بازی‌های رسانه‌ای، هیچ چیزی عاید کره شمالی نشد.

اما درمقابل، ایران نشان داده که در این درگیری‌ها، اهل عقب‌نشینی نیست. تجربه مذاکره با آمریکای اوباما کارکرد همین بازی را به ما نشان می‌دهد. زمانی که در سال ۸۸ به براندازی جمهوری اسلامی امیدوار شدند، دست از مذاکره و آن نامه‌های مهربانانه قبلی برداشتند. اما وقتی یقین کردند ایران قرار نیست تغییر کند، دوباره به میز مذاکره بازگشتند و در نقطه مقابل، درست در وقتی که طرف ایرانی از ترک مذاکرات بدون نتیجه ترسید، آن‌ها توانستند خواسته‌های اصلی خود از جمله مکانیزم ماشه را به ایران تحمیل کنند. لذا باید بازی بزدل را در نظر گرفت و برای آن جای تحلیل باز کرد. حتی اگر بدانیم که آمریکای ترامپ با آمریکای دو دهه گذشته متفاوت است و اولویت‌های دیگری دارد و حتی موضوع هسته‌ای را ذیل پرونده چین می‌بیند، اما بازهم راهی به جز این مسیر یعنی ایستادن در مقابل دشمن وجود نخواهد داشت.

از طرف دیگر، پذیرش مذاکره با آن فکت‌شیت ترامپ، به معنای کارآمد بودن راهبرد فشار بر ایران برای امتیاز بیشتر است. یعنی طرف مقابل را تشویق می‌کند که قدم‌های بیشتری برای فشار و تضعیف ایران بردارد، خواسته‌های بیشتری روی میز بگذارد و امتیاز کمتری بدهد. حال اینکه ایستادن در مقابل او، عملاً ناکارآمدی این راهبرد را نشان خواهد داد.

آنچه مهم است، تقویت ایران در ابعاد مختلف است. اقتصاد مانند تمام ۱۵ سال گذشته، در اولویت است. وضعیت فاجعه‌بار رهاشدگی بازار ارز و اشتباه‌هایی مانند قاعده ۹۰-۱۰ در واردات بدون انتقال ارز رسمی، باعث می‌شود تا دشمن در راهبرد خودش مصمم‌تر شود.

این راهبرد که باید به داخل متکی شویم و مشکل را از داخل حل کنیم، اتفاقاً مقدمه‌ای برای هر حل مسئله در خارج از کشور است؛ چراکه دشمن را از راهبرد فشار خارج کرده و گزینه سلبی را از فهرست حذف می‌کند. قراردادهای واقعاً راهبردی و کوتاه‌مدت با چین و روسیه هم باید پیگیری شود که متأسفانه تا به حال در چهارچوب‌های ۲۵ ساله گیر کرده و نتیجه واقعی برای کشور نداشته است. راهبردهای دفاعی مانند رزمایش‌هایی که انواع سناریوها را تمرین می‌کند و از دستاوردهای جدید رونمایی می‌کند هم بخشی از این بازی خواهد بود.

تقویت وضعیت منطقه‌ای هم بسیار مهم است. قطعاً برخی تحلیل‌های اشتباه باید تصحیح شوند. گفت‌وگوی صادقانه با مردم و توضیح شرایطی که ترامپ پیش پای ما گذاشته هم بسیار لازم است.

source

توسط spideh.ir