به گزارش خبرگزاری ایمنا، علی عباسی شامگاه پنجشنبه بیستوهشتم فروردین_ در اختتامیه نخستین دوره جایزه ملی داستان و بازآفرینی با بیان ضرورت پرداخت نظری برای هنرمندان و داستاننویسان اظهار کرد: اثر فاخر از اثر غیرفاخر چگونه تشخیص داده میشود؟ از روی هویت یک اثر است که میتوان به فاخر یا غیرفاخر بودن آن پی برد.
وی در پاسخ به اینکه به چه اثری شاخص میگوئیم، افزود: همه این تعاریف به دوگانهای بر میگردد که بین انسان سنتی و انسان به اصطلاح مدرن ایجاد شد، انسان سنتی انسانیست که تابع است و تا قبل از مدرنیته دکارت، انسان همیشه تابع دو چیز بر اساس دیدگاهش بوده، اگر تفکر یونانی داشته، تابع کاسموس و کیهان بوده یعنی انسان تابع جهان آگاه بوده پس سروکار شما با نمادهاست سروکارتان با نشانهها نیست، جهان را با فاصله نگاه نمیکنید، از سوی دیگر این انسان تابع بر اساس دیدگاه نظریاش تابع خداوند بوده یعنی اگر مسیحی، یهودی یا مسلمان بوده تابع خداوند بوده و وقتی مینوشته یا اثری را خلق میکرده او نبود که اثر را خلق میکرده یا بازآفرینی میکرده، بلکه باز خلق دوباره انجام میداد که ما روی این بازخلق تکه بسیار کردیم و گفتیم که بازخلق یا کشف را هنرمند انجام میدهد.
مشاور علمی جایزه داستان و بازآفرینی تصریح کرد: با آمدن مدرنیته، انسان از تابع بودن خارج شده، یعنی از کاسموس بیرون آمد و سوژه شد و جهان برایش ابژه شد؛ حالا با فاصله به جهان نگاه میکند و حتی چنین جسارتی کرد سوژه شد و ابژه خداوند را هم یک تکیهگاه قرار نداد، بلکه نقطهای از ایدههای خودش قرار داد، یعنی خداوند را هم خودش خلق کرد، چنین جسارتی کرد و وقتی اینگونه شد دنیا را با فاصله دید و دیگر در نمادها نبود و وقتی در نمادها نبود شروع به خلق کردن کرد، چون خودش شد خدا و هر کاری کرد خلق شد و دیگر باز نشد و چشم نشد.
وی افزود: از اینجاست که سرو کار او با نشانهها شد و به همین خاطر برای هنرمند مدرن چیزی که مهم است واقعیت است و حقیقت برای او مهم نیست اما برای هنرمند سنتیِ تابع یا انسان سنتی نه خرافاتی، انسان تابع انسانی است که واقعیت را میبیند اما حقیقتش هم باید به این متصل شده باشد و برای همین که مارشال گشام میآید و توالت را در موزه میگذارد و میگوید این اثر هنری است! اما یک هنرمند ایرانی چنین کاری را هیچ وقت نمیتواند بکند، چراکه متصل به حقیقت است.
عباسی گفت: برای مارشال گشام مهم نبود این واقعیت به حقیقت چسبیده باشد یا نه چراکه انسان مدرن اصلاً برایش حقیقت اهمیتی ندارد و چیزی که برای او اهمیت دارد همین واقعیت است که میبینید اما برای انسان سنتی یا انسان تابع مهم است که این واقعیت به حقیقتش متصل باشد و اینجا هویت میآید.
وی اظهار کرد: ما در طول نشستهایی که داشتیم، خدمت اساتید بزرگواری که بودیم از تخیل و از اسطوره صحبت کردند، تخیلی که ریشه در سنت اسلامی ما داشت یا اگر غربی بود ریشه در سنت کاسموسی خودشان داشت و از اینجا ما توانستیم یک اثر فاخر هنری رو کشف کنیم.
مشاور علمی جایزه داستان و بازآفرینی ادامه داد: پس اگر بخواهیم یکبار دیگر سوال را مطرح کنیم، ضرورت پرداخت نظری برای هنرمندان و داستان نویسان چیست؟ ضرورتش همین است، چراکه اگر ما نظریهپردازی نکنیم و الگوها را نیاوریم، جوانهای ما چگونه و بر اساس کدام مدرن شروع به نوشتن کنند؟ نظریاتی که ما دادیم ما ندادیم که بلکه ما آثار فاخر را خواندیم، نگاه کردیم، تئوریها را از دل آن بیرون کشیدیم و ارائه دادیم، نه بیشتر نه کمتر.
source