سیده فرخنده پورنصرانی،کارشناس و کارشناس ارشد مدیریت بازرگانی دانشگاه گیلان / کارشناس ارشد پژوهش هنر دانشگاه گیلان
مقدمه
تدقیق در مطالعات هنری باعث شده است تا “بیکرانی” را در آن بیابم و هر زمان که سخن از این عرصه به میان آید، سکوتِ “معناداری” را به “فضا” ببخشایم؛ زیرا هنر پیش از تفسیر، مقر اندیشه و اندیشیدن در راستایِ ثبت اثری پایدار است. بارها و شاید همیشه از مکان بهعنوان «موضعی برای استقرار» استفاده کردیم و کمتر زمانی به زوایایِ گوناگونِ این جغرافیا از جنبۀ استنباطی و معنایی پرداختیم. در نقطهای از زمان توقف کردهایم که به بهانه و دلایلِ متعددِ دینی و مذهبی، در مکانهایِ ویژه و گاهی با رهبرانی مشخص انواعِ آیینها و مناسک را برگزار میکنیم؛ یا برایِ دوری از شرایطی به موقعیتهای جغرافیاییِ خاص مانند کافهها، سینماها، تئاترها و غیره پناه میبریم. به هر طرف که بنگریم یک “زمین” یا”جایگاه” یا ” مکان” برای آدمی بهواسطۀ خاطرهها و تداعیها و رویدادها چه مثبت و چه منفی، معنایی جداگانه و متمایز پیدا کرده است. هستهی پرسش این است که “چگونه یک مقر و محدوده میتواند به فضایی آکنده از رویشهایِ معنایی و دارای هویت تبدیل و در اذهان ثبت شود!؟” با توجه به مطالب مزبور، از شکافِ هنر رقص و فضایِ اجرا و با رویکردی کلی و به دور از نوع و یا سبک رقصِ برجستهای به دنبال پاسخی برای پرسشِ پیشین پرداخته شده است.
پس از تجربههایِ بسیار زیستی، محیطی و نیز عملکرد آدمی روی زمین که پیامدهای منفی و مثبت وافری را به همراه داشته است، دیگر بینشهای نوین، یک مکان را جغرافیایِ فیزیکی و در قالبِ یک ساختمانِ واقعیتی در نظر نمیگیرند، بلکه یک مکان با ایجاد حس تعلق، بخشی از آن بودن، تمایز و فردیت شناخته و بازتعریف میشود. به عبارتی، توصیفِ چهارچوب این زوایایِ معین از صورتِ بیرونی و پدیدهای به خلق مفاهیم و پندارها توسط ِسازندگانِ آن و از درون تغییر پیدا کرده است. زیرا آدمی از ابتدا میل به «ساختن» و «سکونتگر بودن» داشته است؛ گاهی با حضورها به جغرافیای محدود و نامحدودی تعلق پیدا میکنند وگاهی از محدودهای سودها و بهرهها را خواستارند (هستند). اما در این میان از برخی بیمکانیها میدان تداعی و تسلی خاطره میسازند. بنابراین مرکز گفتار نقش سازنده و رابطهی میان او و فضا و نیز شکلگیریِ معنا برایِ افرادِ خارج از این محدوده است. از اینرو، نخست به احداثِ ظاهریِ چیزها و سپس به دریافت آنها برایِ طراحی و تجسم و سپس ماندگاری و تداعی در ذهن نیازمند است.
بدنهی مفهومی
در عرصۀ هنرِ رقص، رقصنده از طریقِ مؤلفههایِ بنیادین این حیطه یعنی بدن، زمان، انرژی و لمسِ ابزارهای مختلف در یک موقعیتِ مشخص و محدود، گامهایِ طولی و عرضی سنجیده و روابط نامحدود با فضا برقرار میکند. فعالیت این زنجیرۀ ناگسستنی در درجۀ نخست برای تکمیل و معناسازیِ یک جغرافیا بیش از هر امر دیگری لازم و ضروری است. مکانِ رقص و یا صحنهای که برای اجرا تعبیه میشود، تنها به حضور فیزیکی چیزها و یا رفعِ نیاز عوامل متکی نیست، بلکه این میدان و محدوده پیش از اجرا بررسیِ کالبدی و پس از اجرا وارسی و معناسازی میشود. این میدانِ معین با انواعِ سبکهایِ رقص و سلسله حرکاتِ رقصنده مزین میگردد که تمامیِ آنها به «بدنِ رقص» متکیست. بدنی که در یک زمان هم در مسیر و جهتها گامِ محاسباتی برمیدارد و هم در فضا با اجسام و نادیدنیها روابط برقرار میکند. از همین حیث میتواند برای مخاطب نشانهها و نمادها را نمایش دهد و بیان کند تا “مفهومی” در ذهن او نقش ببندد. زیرا خلق معنا و تداعی آن در اذهان به انتقال انرژی از طریق احساسات درونی و بروز آن در بدنهای رقص وابسته است تا میان صحنه و مخاطب روابط بصری و عاطفی شکل بگیرد و به دنبالِ آن از یک موقعیتِ عام، مکانی متمایز بسازد. در واقع در این فرایند است که رقصنده فردیتِ خویش را در فضا به اشتراک میگذارد و با کمک پیداها و پنهانها برای هر زاویه از موضع جغرافیایی معین معنایی خلق میکند تا بعدها در اذهان مفهومی ویژه و پایدار باقی بماند.
برای مثال، در فرهنگ چینی ایجادِ فاصله و عدم لمس در مواجهه با یکدیگر برای حفظ انرژیِ فردی آنهاست تا بتوانند در هنگام تجمع و برایِ ادایِ حرکات، آن نیروها را آزاد و رها کنند تا به یک وحدت و ارتباط حقیقی برسند. زیرا بر این باورند که چهرۀ منحصربهفرد مکانها بیانگرِ نقشهایِ یگانۀ سازندگان آنهاست. به همین جهت در ارتباط با رقصهای بومیِ خود، مکانی را برای اجرا برمیگزینند و در بیشتر مواقع پس از طی مراحل و برای حفاظت از دریافتها و ادراکها آن مکان را تخریب میکنند تا همیشه تداعیکنندۀ رقصندهها و مسئولیت آنها باشد؛ بهنوعی از یک منطقۀ عام، جایگاهی متمایز میسازند.
نتیجه
در حقیقت رقصنده برای نمود ماهیت اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و غیره، در روند خلاقانه و انسانی این هنر جابهجاییهایِ جسمانی و روحانی بسیاری را میزید تا حقیقتِ نهان مکان را برای تماشاگر عریان کند. ادراک فعالان و کنشگرانِ روی صحنه باعث میشود تا آنها بهواسطۀ حرکات متنوع، طراحی شده و بداهه از صورتِ محدودهها و قلمرویِ باریک نقاطِ گستردۀ مضمونی و خاطرهانگیز بسازند. بهطور کلی یادآوری یک مکان از روزنۀ اجراهایِ ریتمیک و یا رقصهای مختلف و تحت هر شرایطی، تا حد بسیاری منوط به اهتزاز و پویاییِ «بدن رقصندهها» در راستایِ انتقال سیگنالها و تبدیلِ تنگناهایی صوری به افقهایِ معنوی و جاویدان است. زیرا مکان حتی در عین حال که وجود دارد میتواند بیمکان باشد و این خود بیانگرِ فقدان موجودیت، ذهنیت و فردیتِ عاملان آن است. شاید بتوان گفت رقصهای مدرن که در بسیاری از مواقع در متروکهها و یا مکانهایِ بیهویت اجرا میشوند، نشانهای از همین مسئله باشد که آنها به دلیلِ عدم حضورِ حقیقی بشر فراموش شدهاند و تنها به یک چهرۀ رعبآور، افسرده، تهی از مضمون و سالخورده تبدیل شدهاند. از طرفی نمایش ریشههایِ معنویتِ داستانی، تاریخی، دینی و حتی اسطورهایِ خودِ یک جایگاه، احیاگرِ فرهنگ غنی و نقشِ پررنگِ افراد و گروهها در شکلگیری و یا حتی سقوطِ آن است.
The post پوشش مفهومیِ مکان از دریچهی “وَشت” appeared first on روزنامه آرمان امروز.
source