این روزها اینفلوئنسرها وبلاگرها،بهعنوان الهههای شبکههای اجتماعی بهصورت قارچگونهای درحال افزایش هستندو اینستاگرام به مأمن امنی برای جبران ضعفها و کمبودهای واقعی این افراد تبدیل شده است. جاییکه زیباترین عکسها پست میشوند و اتفاقات مثبت روزمره نیز به شکل اغراقآمیزی بازگو و تحریف میشوند.
باطن زندگی ما و ظاهر زندگی آنها
تصور کنید شما یک خانم خانهدار هستید. یک روز گرم تابستانی است و در آپارتمان ۵۰ یا حتی ۸۰ متریتان در یک منطقه معمولی شهر زندگی میکنید. همزمان که هزاران فکر از قسط عقبافتاده بانک تا آن پایه لق شده میز پذیرایی ذهنتان را درگیر کرده، صفحه اینستاگرامتان را بالا و پایین میکنید، طبق عادت هر روز استوری بلاگر مورد علاقهتان را باز میکنید و با ویدئویی از خانه جدیدش مواجه میشوید؛ خانهای که به گفته خانم بلاگر،۳۸۰ متر متراژ آن و در طبقه اخر یکی از برجهای لوکس شمال تهران است. شما بهعنوان مخاطبی که در بطن و واقعیت زندگی هستید با دیدن این تصاویر برشخورده از یک زندگی بهظاهر لوکس و بیدغدغه، ناخودآگاه چه احساسی درونتان شکل میگیرد؟
یک اعتراف!
چندی پیش بود که یکی از همین بلاگرهای ظاهرا خوشبخت اینستاگرام از زندگی عاشقانه و بدون مشکلش طوری تعریف و تمجید میکرد که گویا فیلم هندی تماشا میکنیم؛ بلاگری که بهظاهر در زمینههایی مانند سبک زندگی، نوع پوشش روز و نوع رفتار با همسر متخصص بود اما اکنون در استوریهایش هزاران حرف اشتباه نوشته و در انتها خبر جدایی از همسرش را داده است؛ حالا این صفحه مجازی مانده و میلیونها فالوئری که پشت آن آدمهایی با زندگی واقعی هستند و تصورشان نسبت به زندگی مشترک تغییر کرده است. از آن طرف ماجرا، همسر این خانم بلاگر که خود نیز حالا یک صفحه عمومی و پرمخاطب دارد لب به شکایت باز کرده و از سختیها و دروغهای زندگی بلاگری میگوید! این فرد در ویدئوها و لایوهای متعدد از بیان تجربه خود از زندگی در قاب اینستاگرام میگوید و دائما هم تأکید میکند که: «همهچیز در اینستاگرام دروغ است!» البته در سالهای اخیر این دست اتفاقات در اینستاگرام کم نبوده و لیلی و مجنونی که تا دیروز حرارت عشقشان زندگی بسیاری از مردم را سوزانده بود، امروز حتی سایه یکدیگر را با تیر میزنند! نکته جالب این است که تا پیش از این اتفاقات و علنی شدن واقعیت زندگی بلاگری، وقتی در استوریها پای روایت عاشقانه و تبلیغهایی با پشتپرده میلیونی مینشستیم، عزیز دلشان بودیم اما اکنون که کار به اینجا میرسد، میگویند جدایی یک موضوع شخصی است و در مورد علت آن توضیحی نخواهند داد!
حباب خوشبختی و آرامش
مزیت رونق تکنولوژی و شبکههای اجتماعی همچون اینستاگرام در ایجاد مشاغل جدید و افزایش اطلاعات و آگاهی افراد، غیرقابلانکار است و از این جهت نقدی به آن وارد نیست اما اینکه این روزها بلاگرها بدون هیچ منبع علمی، سبک زندگی بعضا غلط و مغایر با فرهنگ جامعه را ترویج میدهند برای بسیاری از افراد جامعه مسألهساز شده زیرا آنان با اشتراک گذاشتن خصوصیترین اتفاقات زندگی خود سعی در جذب مخاطب دارند و با ویدئوهای غیرواقعی باعث ایجاد چشموهمچشمی، افزایش تجملگرایی، سردی در روابط خانوادگی، طلاق عاطفی و حتی طلاق حقیقی میشوند. معصومه نصیری، مدیرکل باشگاه مدیریت رسانه و توسعه سواد رسانهای یونسکو ایران در گفتوگو با جامجم در این باره میگوید: بلاگرها تنها بخش کارگردانی شده زندگی خود را به مخاطبان نشان میدهند و در واقع خوشبختیفروشی و آرامشفروشی میکنند.متأسفانه مخاطب نیز چون درک و شناختی از آن شرایط ندارد تصور میکند این افراد آنچه را که نمایش میدهند، زیست میکنند. وی میافزاید: حاصل این نمایش کارگردانی شده توسط بلاگرها که به دید مخاطب عرضه میشود، ایجاد سرخوردگی در مخاطبان است و در درجه دوم نیز مخاطب سعی میکند ان برش کارگردانی شده را به سبک زندگی خود تبدیل کند که در بسیاری از موارد این سبک زندگی برای آنها زحمات بسیاری را به همراه دارد؛ چراکه ممکن است سبک زندگی الگوبرداری شده با شرایط فعلی و با شرایط زیستی و بومی آنها در تناقض جدی باشد. مورد سوم این است که محتوای این صفحات، مخاطبان را به سمت مصرفگرایی و یکدستسازی فرهنگی جامعه سوق میدهد، بنابراین خوب است که مخاطبان ما بدانند که بخش برشخورده زندگی افراد بهویژه بلاگرها کارگردانی شده و آنها مابهازای بازدید مخاطبان، کسب درآمد میکنند اما مخاطب آن را بهقدری باور میکند که آن را تبدیل به سبک زندگی خود میکند.
باطن زندگی ما و ظاهر زندگی آنها
تصور کنید شما یک خانم خانهدار هستید. یک روز گرم تابستانی است و در آپارتمان ۵۰ یا حتی ۸۰ متریتان در یک منطقه معمولی شهر زندگی میکنید. همزمان که هزاران فکر از قسط عقبافتاده بانک تا آن پایه لق شده میز پذیرایی ذهنتان را درگیر کرده، صفحه اینستاگرامتان را بالا و پایین میکنید، طبق عادت هر روز استوری بلاگر مورد علاقهتان را باز میکنید و با ویدئویی از خانه جدیدش مواجه میشوید؛ خانهای که به گفته خانم بلاگر،۳۸۰ متر متراژ آن و در طبقه اخر یکی از برجهای لوکس شمال تهران است. شما بهعنوان مخاطبی که در بطن و واقعیت زندگی هستید با دیدن این تصاویر برشخورده از یک زندگی بهظاهر لوکس و بیدغدغه، ناخودآگاه چه احساسی درونتان شکل میگیرد؟
یک اعتراف!
چندی پیش بود که یکی از همین بلاگرهای ظاهرا خوشبخت اینستاگرام از زندگی عاشقانه و بدون مشکلش طوری تعریف و تمجید میکرد که گویا فیلم هندی تماشا میکنیم؛ بلاگری که بهظاهر در زمینههایی مانند سبک زندگی، نوع پوشش روز و نوع رفتار با همسر متخصص بود اما اکنون در استوریهایش هزاران حرف اشتباه نوشته و در انتها خبر جدایی از همسرش را داده است؛ حالا این صفحه مجازی مانده و میلیونها فالوئری که پشت آن آدمهایی با زندگی واقعی هستند و تصورشان نسبت به زندگی مشترک تغییر کرده است. از آن طرف ماجرا، همسر این خانم بلاگر که خود نیز حالا یک صفحه عمومی و پرمخاطب دارد لب به شکایت باز کرده و از سختیها و دروغهای زندگی بلاگری میگوید! این فرد در ویدئوها و لایوهای متعدد از بیان تجربه خود از زندگی در قاب اینستاگرام میگوید و دائما هم تأکید میکند که: «همهچیز در اینستاگرام دروغ است!» البته در سالهای اخیر این دست اتفاقات در اینستاگرام کم نبوده و لیلی و مجنونی که تا دیروز حرارت عشقشان زندگی بسیاری از مردم را سوزانده بود، امروز حتی سایه یکدیگر را با تیر میزنند! نکته جالب این است که تا پیش از این اتفاقات و علنی شدن واقعیت زندگی بلاگری، وقتی در استوریها پای روایت عاشقانه و تبلیغهایی با پشتپرده میلیونی مینشستیم، عزیز دلشان بودیم اما اکنون که کار به اینجا میرسد، میگویند جدایی یک موضوع شخصی است و در مورد علت آن توضیحی نخواهند داد!
حباب خوشبختی و آرامش
مزیت رونق تکنولوژی و شبکههای اجتماعی همچون اینستاگرام در ایجاد مشاغل جدید و افزایش اطلاعات و آگاهی افراد، غیرقابلانکار است و از این جهت نقدی به آن وارد نیست اما اینکه این روزها بلاگرها بدون هیچ منبع علمی، سبک زندگی بعضا غلط و مغایر با فرهنگ جامعه را ترویج میدهند برای بسیاری از افراد جامعه مسألهساز شده زیرا آنان با اشتراک گذاشتن خصوصیترین اتفاقات زندگی خود سعی در جذب مخاطب دارند و با ویدئوهای غیرواقعی باعث ایجاد چشموهمچشمی، افزایش تجملگرایی، سردی در روابط خانوادگی، طلاق عاطفی و حتی طلاق حقیقی میشوند. معصومه نصیری، مدیرکل باشگاه مدیریت رسانه و توسعه سواد رسانهای یونسکو ایران در گفتوگو با جامجم در این باره میگوید: بلاگرها تنها بخش کارگردانی شده زندگی خود را به مخاطبان نشان میدهند و در واقع خوشبختیفروشی و آرامشفروشی میکنند.متأسفانه مخاطب نیز چون درک و شناختی از آن شرایط ندارد تصور میکند این افراد آنچه را که نمایش میدهند، زیست میکنند. وی میافزاید: حاصل این نمایش کارگردانی شده توسط بلاگرها که به دید مخاطب عرضه میشود، ایجاد سرخوردگی در مخاطبان است و در درجه دوم نیز مخاطب سعی میکند ان برش کارگردانی شده را به سبک زندگی خود تبدیل کند که در بسیاری از موارد این سبک زندگی برای آنها زحمات بسیاری را به همراه دارد؛ چراکه ممکن است سبک زندگی الگوبرداری شده با شرایط فعلی و با شرایط زیستی و بومی آنها در تناقض جدی باشد. مورد سوم این است که محتوای این صفحات، مخاطبان را به سمت مصرفگرایی و یکدستسازی فرهنگی جامعه سوق میدهد، بنابراین خوب است که مخاطبان ما بدانند که بخش برشخورده زندگی افراد بهویژه بلاگرها کارگردانی شده و آنها مابهازای بازدید مخاطبان، کسب درآمد میکنند اما مخاطب آن را بهقدری باور میکند که آن را تبدیل به سبک زندگی خود میکند.
زایش نابسامانی فرهنگی از دل صفحات روزمرگی بلاگرها
چه بپذیریم چه نپذیریم امروزه روح و روان و زندگی بسیاری از افراد جامعه تحتتأثیر فخرفروشی و نمایشهای متنوع بلاگرها قرارگرفته وبه بنبست رسیده است.نصیری معتقد است که دنبالکردن صفحات روزمرگی بلاگرها باعث افسردگی و سرخوردگی افراد میشود. غیر از آسیبهای روحی و روانی آن، این نوع از محتواها فرهنگ کلی جامعه را نیز نشانه گرفته است. مدیرکل باشگاه مدیریت رسانه وتوسعه سوادرسانهای یونسکوی ایران دراینباره بیان میکند: مخاطبان صفحات روزمرگی بلاگرها در بسیاری از مواقع در انگارهها و باورهای فرهنگی خود دستکاری میکنند تا بتوانند شبیه آن مدل از زیستی که بلاگر ارائه میدهد، شوند.
source