یکی از کارهای مهم در این زمینه این است که ریسک، تعداد اعضای نمونه و همبستگی گزینههای سرمایهگذاری را به اجزای سازنده تجزیه کنیم.
به طور مثال، یک دارایی را فرض کنیم که ریسک ۱۰ درصدی دارد که به آن انحراف معیار ریسک گفته میشود. این گزینه، بازدهی ۱۰ درصدی دارد. حال دارایی دیگری را در نظر بگیریم که آن هم جریان بازدهی دارد.
حال فردی که دارایی دوم، سوم و چهارم و غیره دارد، این سوال پیش میآید که متنوعسازی تا چه میزان ریسک آن فرد را کاهش میدهد؟ اگر به طور متوسط همبستگی داراییها ۶۰ یا ۴۰ درصد و یا صفر درصد باشد، تا چه میزان ریسک را کاهش خواهد داد؟
اگر تصور کنید فرد مورد نظر به طور متوسط خواهان کسب بازدهی ۱۰ درصدی است، آن فرد و یا سرمایهگذار نمیداند کدام گزینه بهتر عمل میکند و به طور متوسط بازدهی ۱۰ درصد و ریسک آن هم ۱۰ درصد باشد.
با اضافه کردن دومین و سومین و حتی گزینه های دیگر سرمایهگذاری، قرار نیست بازدهی ۱۰ درصدی را از دست بدهد چرا که فرد مورد نظر همچنان بازده ۱۰ درصدی را دارد اما قرار نیست با کاهش ریسک روبرو شود.
اگر همبستگی ۶۰ درصد باشد و فرد ۳ تا ۴ گزینه داشته باشد شاید کاهش ۱۵ درصدی را در ریسک تجربه کند، آن فرد میتواند هزار گزینه را وارد کند اما اگر همبستگی ۶۰ درصد باشد ریسک آن فرد خیلی کاهش نمییابد.
حالا اگر بر اساس سطوح همبستگی به این موضوع نگاهی داشته باشیم چقدر تغییر ایجاد میشود و چه اتفاقی میافتد؟
زمانی که ۷ تا ۸ دارایی در همین حدود داشته باشید، ریسک هم نصف میشود و معنی آن این است که بازدهی فرد نسبت به ریسک هم دو برابر شده و این بسیار خوب است.
بنابراین، قدرت متنوع سازی براساس چیزهایی است که انتخاب میکنیم. کار ساده یعنی پیدا کردن ۱۵ یا ۲۰ دارایی خوب که بدون همبستگی بوده و پول ساز باشند.
آنها باید مستقل از هم بوده و یا همبستگی ضعیفی داشته باشند و این موضوع به فرد کمک میکند که به دنبال چه چیزی باشد و این مساله بسیار کلیدی است.
خیلی از مردم فکر میکنند مهمترین چیزی که میتوانند انجام بدهند پیدا کردن گزینههای سرمایهگذاری است اما هیچ گزینه عالی برای سرمایهگذاری وجود ندارد که بتواند با چیزی شبیه این مدل رقابت کند.
منبع:پایگاه خبری بازارسرمایه