فلسفه وجودی شاخص کل این است که در قالب یک عدد و تغییرات آن اطلاعاتی را درباره کلیه نمادها و وضعیت بازار سرمایه در اختیار سهامداران قرار میدهد اما شاخص کل بورس اوراق بهادار تهران چنین معیارهایی را ارائه نمیکند.
با این توضیح، به شاخص کل بورس اوراق بهادار در دو بخش ایراد وارد است؛ برخی معتقدند این شاخص از نظر فرمولی در محاسبات مشکل دارد که ایراد نیست و مبنای آن به لحاظ فنی و محاسباتی درست است.
بخش دیگر که منتقدان زیادی هم دارد، فلسفه فرمول شاخص بورس است که چندین عیب و ایراد به آن وارد است و قابل اغماض نیست. از این رو، شاخص کل بورس که باید دماسنج اقتصاد و وضعیت بورس و معیاری برای تصمیم سیاستگذاران و عملکرد مدیران سرمایهگذاری باشد از ضعفهایی برخوردار است که یکی از آنها این است که شاخص کل بورس صرفا تغییرات شرکتهای بورس اوراق بهادار تهران را نشان میدهد و تغییرات قیمتی شرکتهایی که در بازار اول و دوم فرابورس و بازار پایه هستند، دراین شاخص نشان داده نمیشود که از منظر ارزش بازار و تعدادی قابل توجه هستند. به عنوان مثال؛ در ده سال اخیر شاخص کل بورس ۷۵ برابر شده در حالی که سهمهایی که در بازار فرابورس و پایه وجود دارد بیش از این مقدار رشد داشته بنابراین شاخص کل معیار مناسبی برای نمایش عملکرد بازار سرمایه نیست. نکته دیگر این است که شاخص کل بورس بر اساس ارزش بازار وزندهی شده به این صورت که عملا شرکتهای بزرگی که ارزش بالایی هم دارد به نسبت ارزش بازار، برشاخص کل اثرگذار است اما شرکتهای کوچک و متوسط در آن به میزان کافی اثرگذار نیستند بنابراین، شاخص کل را میشود با جابجایی بلوکهای مربوط به شرکتهای بزرگ دستکاری کرد. به عنوان مثال؛ به کرات در بازار سرمایه مشاهده شده که پرتفوی بسیاری از سرمایهگذاران همانند عمده نمادها قرمز رنگ بوده اما شاخص کل عدد مثبتی بوده بنابراین شاخص نماگر مناسبی نیست و نیاز به تغییر دارد.
نکته دیگری که کمتر به آن پرداخته شده، بحث مربوط به تقسیم سود است. وقتی تقسیم سود اتفاق میافتد، بلافاصله اثر خود را بر شاخص کل میگذارد و این شاخص لحظهای تعدیل میشود. در حالی که در بهترین حالت سرمایهگذاران طبق قانون تجارت ۸ ماه و اخیرا طبق دستورالعمل سازمان بورس ۴ ماه بعد از تصمیم مجمع، میتوانند سود نقدی خود را دریافت کنند البته به این شرط که شرکتها به اجرای قانون پایبند باشند. بنابراین، ارزش زمانی و هزینه فرصت و ارزش زمانی در شاخص کل لحاظ نمیشود و این موضوع باعث میشود بازدهی بازاراز این منظر به درستی نشان داده نشود.
موضوع بعدی چند شماری سهمهای تو در تو است به عنوان مثال؛ برخی سهمها ۴ تا ۵ بار در شاخص کل لحاظ میشوند چرا که به صورت سلسله مراتبی در پرتفوی شرکت بالادستی و سایر سرمایهگذاریها قرار دارند که این موضوع باعث میشود شاخص نماگر دقیقی نباشد. بحث دیگر این که به حجم و ارزش معاملات به صورت حداقلی نگاه میشود که به عنوان حجم مبنا بیشتر از حجم موجود باشد که اثرگذاری معمولی دارد اما اگر حجم و ارزش معاملات نمادی به شدت بالا باشد اثر خاصی برشاخص کل ندارد و عملا بازدهی کل که همگام با جریانات نقدی مهم باشد را بدرستی نشان نمیدهد.
بنابراین خلاء شاخصی که ایرادهای شاخص کل فعلی را مرتفع و نماگر مناسبی باشد به شدت حس میشود. شاخص کل نوینی که نه به صورت وزندهی شده باشد که فقط شرکتهای بزرگ برآن اثرگذار باشند و نه مثل شاخص هموزن که شرکتهای کوچک و بزرگ با هم برابر باشند. همچنین اثر چند شماری نمادها به لحاظ حجم وارزش معاملات و مواردی چون در نظرگرفتن سهامهای تابلوهای فرابورس و بازار پایه در این شاخص در نظر گرفته شود که اگر این موارد در فرمولگذاری جدید تببین شود شاخص نماگر بازار سرمایه کارایی قابل توجهی خواهد بود. نکته بعدی این است که نیاز نیست شاخص کل بورس تغییر کند زیرا داری تاریخ است که مبنای تحلیل و قیاس بازار سرمایه با سایر بازارها است اما لازم است شاخص جدیدی با این معیارها تعیین شود تا نماگر مرجع بازار سرمایه باشد.
- ابراهیم سماوی – کارشناس بازار سرمایه
- شماره ۵۳۸ هفته نامه اطلاعات بورس